می خواستیم باران ببارد
می خواستیم باران ببارد
و بی هواتر از همیشه
دل به زمزمه ی بودنمان بسپاریم
چترها را به فراموشی
دستانمان را به لطافتی محض
و نفس هایمان را
آنگونه رها سازیم
که هیچ نگاهی ما را نخواند
و دور می شدیم
آنقدر دور
که دست هیچ حادثه ای
گریبان تنهایی مان را نفشارد
و از عطر بودنمان
شمعدانی ها و رازقی ها
بی پروا برویَند
و افسوس
حالا از ما
و از آن همه رویای دوردست
تنها کوچه ای ست خالی
و اندک... خیالی
و اندک... بغضی
و اندک... نگاهی
کدام مسیر را رو به ویرانگی ها گم کرده ایم؟؟؟
و باران را
و هوای بی هوای بودنمان را........
و بی هواتر از همیشه
دل به زمزمه ی بودنمان بسپاریم
چترها را به فراموشی
دستانمان را به لطافتی محض
و نفس هایمان را
آنگونه رها سازیم
که هیچ نگاهی ما را نخواند
و دور می شدیم
آنقدر دور
که دست هیچ حادثه ای
گریبان تنهایی مان را نفشارد
و از عطر بودنمان
شمعدانی ها و رازقی ها
بی پروا برویَند
و افسوس
حالا از ما
و از آن همه رویای دوردست
تنها کوچه ای ست خالی
و اندک... خیالی
و اندک... بغضی
و اندک... نگاهی
کدام مسیر را رو به ویرانگی ها گم کرده ایم؟؟؟
و باران را
و هوای بی هوای بودنمان را........
۲.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.