با دهانت شعر گفتم، گاه هم بوسیدمت
با دهانت شعر گفتم، گاه هم بوسیدمت
وقت شادی گریه کردم، وقت غم بوسیدمت
من که زندانی و زندانبان خود بودم عجیب
از خودم بیرون زدم در هر قدم بوسیدمت
در سفر از مه: زمانی رابعه... گاهی فروغ...
بینقاب عاشق شدم اینجا "خودم" بوسیدمت
عشق، غمهای فراوانی به قلبم هدیه داد
پس چرا حس میکنم اینقدر کم بوسیدمت؟
وقت شادی گریه کردم، وقت غم بوسیدمت
من که زندانی و زندانبان خود بودم عجیب
از خودم بیرون زدم در هر قدم بوسیدمت
در سفر از مه: زمانی رابعه... گاهی فروغ...
بینقاب عاشق شدم اینجا "خودم" بوسیدمت
عشق، غمهای فراوانی به قلبم هدیه داد
پس چرا حس میکنم اینقدر کم بوسیدمت؟
۲.۴k
۱۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.