من وقتی تورو دوست داشته باشم برات جونمم می دم، کافیه ازم
من وقتی تورو دوست داشته باشم برات جونمم می دم، کافیه ازم بپرسی حاضری برام بمیری؟ بعدش ببینی که بدون معطلی می رم دنبال یک راهی می گردم که بتونم جونمو دو دستی تقدیمت کنم و حتی ازت نپرسم برای چی می خوایش؟ اما من می تونم تورو، همین تویی که حاضر بودم کل دنیامو بهش بدم و از هرچی دارم و ندارم واسش بگذرمو، سر یک حرکت اشتباه در عرض چند ثانیه برای همیشه ترک کنم، بدون این که حتی حرفی بزنم و پشت سرمو نگاه کنم.
نه اینکه دیگه بهت فکر نکنم، نه اینکه خوشحال باشم، حتی می تونم روزی صد صفحه راجب خاطراتمون بنویسم، هرجا رفتم تورو کنارم تصور کنم، می تونم بعضی شبا بابت نبودنت تا خود صبح اشک بریزم و اون نسخه ی خوبتو، نسخه ای ازت که مورد علاقم بود و تا ابد توی قلبم نگه دارم و دل تنگش بمونم، ولی دیگه هیچ وقت بر نگردم پیشت. تلخه ولی حقیقت اینه که من بدون اینکه بخوام دل کندنو یاد گرفتم، هم از جونم، هم از عزیز تر از جونم.
نه اینکه دیگه بهت فکر نکنم، نه اینکه خوشحال باشم، حتی می تونم روزی صد صفحه راجب خاطراتمون بنویسم، هرجا رفتم تورو کنارم تصور کنم، می تونم بعضی شبا بابت نبودنت تا خود صبح اشک بریزم و اون نسخه ی خوبتو، نسخه ای ازت که مورد علاقم بود و تا ابد توی قلبم نگه دارم و دل تنگش بمونم، ولی دیگه هیچ وقت بر نگردم پیشت. تلخه ولی حقیقت اینه که من بدون اینکه بخوام دل کندنو یاد گرفتم، هم از جونم، هم از عزیز تر از جونم.
۱۲.۸k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.