پارت ¹⁰
پارت ¹⁰
#ویو یونگی
باورم نمیشد جیمین میخواست بره اگه جیمین بره من چیکار کنم نمیخواستم رودررو ببینمش بخاطر اتفاق دیشب
فردا که شد از صبح تو کوچه قدم میزدم که ببینم کی میره وقتی دراومد بیرون یه لباس خیلی شیک پوشیده بود ماشینشون خیلی خوشگل بود پشت یه ماشین کهنه قایم شدم و رفتنش رو با دوتا چشمای خودم نگاه کردم دیگه نتونستم تحمل کنم و بغضم شکست که جیمین برگشت و یه نگاه به کوچه انداخت فکر کنم دنبال کن بود منم قایم شدم و که نبینه منو نمیدونم چرا اینکارو میکنم ولی روم نمیشه تو چشماش نگاه کنم
از وقتی که جیمین رفت خیابون و محله سوت و کور بود جیمین قلب این محله بود همه خیلی اونو دوست داشتن موقعی که میرفت مدرسه با اون دوچرخه زنگ زده اش تو خیابون میگشت و داد و بیداد میکرد و همه رو بیدار میکرد الان که جیمین رفته محله خیلی سوت و کوره من تا هفت سال دیگه صبر میکنم ده سال بعد دنبالش میگردم و پیداش میکنم
#ویو جیمین
بعد اینکه از اون محله رفتیم رفتیم به سه خونه بزرگتر بزرگتر که نه یه قصر بود خیلی بزرگ بود دو طبقه بود نزدیک پنجاه تا اتاق داشت تو هر اتاق یه دستشویی و حموم بود خیلی خفن بود ولی یه درصد حس و حال اون خونه و محله قبلی رو نداشت من ترجیح دادم یه شخصیت جدید درست کنم یه پسر خرپول باهوش و جذاب و شوخ طبع و هات
دیگه نیمخوام کیوت باشم
_ مامان
؛ بله جیمین
_ مدرسه ام چی
؛ یه مدرسه جدید و خفن تر میری
_ باشه
؛ خوبی ؟
دیگه نتونستم و بغلش گریه کردم
_ نه مامان من نیمخوام اینجا باشم میخوام برم تو همون محله میخوام برگردم پیش یونگی
؛ پسرم دیگه نمیشه گذشته ات رو فراموش کن آینده درخشانی در انتظار ماست
_ ولی یونگی چی
؛ متاسفم پسرم
_ ( گریه)
#ویو یونگی
باورم نمیشد جیمین میخواست بره اگه جیمین بره من چیکار کنم نمیخواستم رودررو ببینمش بخاطر اتفاق دیشب
فردا که شد از صبح تو کوچه قدم میزدم که ببینم کی میره وقتی دراومد بیرون یه لباس خیلی شیک پوشیده بود ماشینشون خیلی خوشگل بود پشت یه ماشین کهنه قایم شدم و رفتنش رو با دوتا چشمای خودم نگاه کردم دیگه نتونستم تحمل کنم و بغضم شکست که جیمین برگشت و یه نگاه به کوچه انداخت فکر کنم دنبال کن بود منم قایم شدم و که نبینه منو نمیدونم چرا اینکارو میکنم ولی روم نمیشه تو چشماش نگاه کنم
از وقتی که جیمین رفت خیابون و محله سوت و کور بود جیمین قلب این محله بود همه خیلی اونو دوست داشتن موقعی که میرفت مدرسه با اون دوچرخه زنگ زده اش تو خیابون میگشت و داد و بیداد میکرد و همه رو بیدار میکرد الان که جیمین رفته محله خیلی سوت و کوره من تا هفت سال دیگه صبر میکنم ده سال بعد دنبالش میگردم و پیداش میکنم
#ویو جیمین
بعد اینکه از اون محله رفتیم رفتیم به سه خونه بزرگتر بزرگتر که نه یه قصر بود خیلی بزرگ بود دو طبقه بود نزدیک پنجاه تا اتاق داشت تو هر اتاق یه دستشویی و حموم بود خیلی خفن بود ولی یه درصد حس و حال اون خونه و محله قبلی رو نداشت من ترجیح دادم یه شخصیت جدید درست کنم یه پسر خرپول باهوش و جذاب و شوخ طبع و هات
دیگه نیمخوام کیوت باشم
_ مامان
؛ بله جیمین
_ مدرسه ام چی
؛ یه مدرسه جدید و خفن تر میری
_ باشه
؛ خوبی ؟
دیگه نتونستم و بغلش گریه کردم
_ نه مامان من نیمخوام اینجا باشم میخوام برم تو همون محله میخوام برگردم پیش یونگی
؛ پسرم دیگه نمیشه گذشته ات رو فراموش کن آینده درخشانی در انتظار ماست
_ ولی یونگی چی
؛ متاسفم پسرم
_ ( گریه)
۶.۱k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.