half brother فصل ۲ part : 45

به خودم گفته بودم که استقلال‌ خودمو دوست دارم هر جا که بخوام میرم هر جا که دلم بخواد می مونم و هر کاری دلم می خواد می کنم اما حقیقتا دلم میخواست با کسی زندگی کنم
به نظر میرسید افکار من همیشه به او بر میگردن، مهم نیست که چه قدر تلاش کردم. چیزی که اصلا توی این شب تابستانی انتظارش رو نداشتم اتفاق افتاد
وقتی پیام هشدار من به صدا دراومد فوری چکش نکردم چون میدونستم یا سالیه که داره برنامه ای تلوزیونی قشنگی رو بهم معرفی میکنه تا تماشا کنم یا مادرمه..بعد از چند دقیقه گوشی رو چک کردم وقتی اسم اون رو دیدم قلبم از کنترل خارج شد من شجاعت این رو نداشتم که فورا متن رو بخونم چون مهم نبود که چی نوشته ، مهم این بود که متن پیام هر چی که هست آرامشه امشبمو مختل میکنه
نمیدونستم چرا انقدر ترسیده بودم. شاید پیام داده بود تا نامزدیشو با چلسی به من اعلام کنه
نفسمو حبس کردم و جرعه ی طولانی ای از شرابم خوردم...قبل از اینکه پیام رو باز کنم تا ده شمردم
جونگکوک : ازت میخوام که بخونیش...!
فقط با یک جمله ساده، تمام خودداری هام و تقال هام به فنا رفت
اون میخواست که من زندگی نامه ی شخصیشو بخونم و چرا از بین این همه آدم من؟!...همه چی به ذهنم رسیده بود جز این...از جونگکوک بر می اومد هر چیزه دیگه ای بهم بگه اما فک نمیکردم بخواد من کتابشو بخونم خب فکر می کردم خوندن زندگینامه ی جونگکوک خیلی هیجان انگیز و ترسناک میتونست باشه...بیشتر ترسناک چون مطمئنا چیرهایی وجود داشت که من مایل نبودم بخونم و ناراحتم میکردن
از الان می دونستم جوابم چیه مگه میشد بهش نه گفت
گرتا : خیلی دوست دارم بخونمش
جونگکوک :من می دونم که این از حدم خارج شدم به خصوص بعد از اینکه با اون اوضاع همدیگه رو ترک کردیم.
جواب اون او طوری بود که انگار منتظر جواب من بود.
گرتا : مطمئنا انتظار اینو نداشتم
جونگکوک : من به هیچکس دیگه اعتماد ندارم که اونو بخونه من میخوام که تو بخونیش
گرتا :چطور برام می فرستیش
جونگکوک : می تونم امشب برات ایمیل بزنم
امشب ؟خب اینطوری که خیلی بده چون من صبح باید سر کار می رفتم اما با وجود کتاب اون مطمئنا تا صبح بیدار می موندم
گرتا :خیلی خب
جونگکوک :تموم نشده اما خیلی طولانیه
گرتا :من ایمیلمو چک میکنم
جونگکوک : مرسی
گرتا: خواهش میکنم
بقیه بطری رو توی لیوان ریختم و یواش یواش خوردم دیگه نمیتونستم هوای شب را به اندازه کافی عمیق تنفس کنم بوی کباب گوشت همسایه باعث شده بود حالم به هم بخوره از ایوان خارج شدم و به اتاقم رفتم لپ تاپم رو خیلی سریع باز کردم
آنقدر سریع پسورد میزدم که هر بار اشتباه می شد تا اینکه تونستم وارد بشم
در سمت راست صفحه ایمیل جدید داشتم که از جئون جونگکوک بود

خب اینم از پارت هدیه حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۱۱)

half brother فصل ۲ part : 46

half brother فصل ۲ part : 47

half brother فصل ۲ part : 4۴

half brother فصل ۲ part : 43

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁴حرفی برای گفتن نداشتم... فقط سکوت کردم. ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط