روزی که میمیرم ،فقط دلم میخاد بمیرم ببینم
روزی که میمیرم ،فقط دلم میخاد بمیرم ببینم
صفحه گوشیم با هر نوتیفی که میاد روشن و خاموش میشه ولی هیچکس جوابگوی اون پیاما نیست ،
باد از پنجره وارد اتاقم میشه ،
روی میزم چند تا مداد با دفتر نقاشیمه ؛ آهنگای مورد علاقم دیگه پلی نمیشن و صدای خنده ها و گریه هام دیگه هیچوقت تو اتاقم پخش نمیشه ،
یکم میگذره و کم کم همه عادت میکنن و همه چیز طوری میشه که انگار از اول منی وجود نداشته ،
مخاطبای گوشیم به این فکر میکنن که احتمالا یا اینترنت ندارم یا گوشیم خراب شده و کم کم فراموشم میکنن ،
کم کم همه چیز محو میشه و تنها چیزی که از من میمونه یه مشت خاطرست که هر روز بیشتر از قبل فراموش میشه ..
صفحه گوشیم با هر نوتیفی که میاد روشن و خاموش میشه ولی هیچکس جوابگوی اون پیاما نیست ،
باد از پنجره وارد اتاقم میشه ،
روی میزم چند تا مداد با دفتر نقاشیمه ؛ آهنگای مورد علاقم دیگه پلی نمیشن و صدای خنده ها و گریه هام دیگه هیچوقت تو اتاقم پخش نمیشه ،
یکم میگذره و کم کم همه عادت میکنن و همه چیز طوری میشه که انگار از اول منی وجود نداشته ،
مخاطبای گوشیم به این فکر میکنن که احتمالا یا اینترنت ندارم یا گوشیم خراب شده و کم کم فراموشم میکنن ،
کم کم همه چیز محو میشه و تنها چیزی که از من میمونه یه مشت خاطرست که هر روز بیشتر از قبل فراموش میشه ..
۲۳.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.