سرزده از راه رسیده بود و داشت عذر می خواست:
سرزده از راه رسیده بود و داشت عذر می خواست:
فروغ– اوه، چقدر با خودم حرف زدم!.. وقتی که یک آدم تنها با خودش حرف می زنه، خیال می کنی از چی حرف می زنه؟ یا از کی؟
رویایی– از خودش لابد؟...
ف– یعنی از خودش با خودش؟ اینکه خیلی خودخواهانه است!
ر– دقیقأ!
ف– نه، نازنین! بر عکس اگر من با خودم حرف می زنم درست به دلیل بیزاری من از خودم است نه به دلیل عشق به خودم، تازه این من نیستم که سر حرف رو با خودم باز می کنم، بیشتر مواقع او هست که سوال می کنه، و اعتراض می کنه، و خیال می کنه که تمام لحظه های من باید با او بگذره. در واقع او هست که خودخواهه!
ر– او؟ او کیه؟ تو چه بخواهی و چه نخواهی لحظه هایت را با او می گذرانی.
ف– از نظر تو آره، چون تو هر دومان را در همین جسم می بینی، در همین هیأتی که منم. ولی از نظر من موقعی لحظه هام با او می گذره که با خودم حرف می زنم.
ر– آخه تو اخیرأ همش با خودت حرف می زنی...
ف– چون اخیرأ همش از خودم بیزارم.
#یدالله_رویایی
#هلاک_عقل_به_وقت_اندیشیدن
بخشی از گفتگوی رویایی و #فروغ که چند روز قبل از فوت فروغ میانشان جاری شده بود.
فروغ– اوه، چقدر با خودم حرف زدم!.. وقتی که یک آدم تنها با خودش حرف می زنه، خیال می کنی از چی حرف می زنه؟ یا از کی؟
رویایی– از خودش لابد؟...
ف– یعنی از خودش با خودش؟ اینکه خیلی خودخواهانه است!
ر– دقیقأ!
ف– نه، نازنین! بر عکس اگر من با خودم حرف می زنم درست به دلیل بیزاری من از خودم است نه به دلیل عشق به خودم، تازه این من نیستم که سر حرف رو با خودم باز می کنم، بیشتر مواقع او هست که سوال می کنه، و اعتراض می کنه، و خیال می کنه که تمام لحظه های من باید با او بگذره. در واقع او هست که خودخواهه!
ر– او؟ او کیه؟ تو چه بخواهی و چه نخواهی لحظه هایت را با او می گذرانی.
ف– از نظر تو آره، چون تو هر دومان را در همین جسم می بینی، در همین هیأتی که منم. ولی از نظر من موقعی لحظه هام با او می گذره که با خودم حرف می زنم.
ر– آخه تو اخیرأ همش با خودت حرف می زنی...
ف– چون اخیرأ همش از خودم بیزارم.
#یدالله_رویایی
#هلاک_عقل_به_وقت_اندیشیدن
بخشی از گفتگوی رویایی و #فروغ که چند روز قبل از فوت فروغ میانشان جاری شده بود.
۴.۹k
۰۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.