گاهی ادمها ترسهاشونو پشت یه ترس عمیق تر پنهون میکنند؛مثلا
گاهی ادمها ترسهاشونو پشت یه ترس عمیق تر پنهون میکنند؛مثلا من از ارتفاع میترسیدم چون پرواز ترسناک تربود. وقتی پریدم فهمیدم ارتفاع یه ترس نبود یه شروع بود و من از شروعش میترسیدم،
از اینکه تو اسمون موقع پرواز سقوط کنم،
یا درگیر گردباد بشم،
یا راهمو گم کنم؛
از خیلی چیز ها میترسیدم
تا بلاخره شروع کردم به پرواز کردن.
حالا از هیچی نمیترسم حتی شکست
حتی اگه بالهامو بگیرن،
من میدوم
اگه پاهامو بگیرن،
رو دستهام راه میرم
و اگه دستامم بگیرن میخزم،
تا وقتی امید دارم میجنگم...
و وقتی که امید داشته باشی دیگه از هیچی نخواهی ترسید.
از اینکه تو اسمون موقع پرواز سقوط کنم،
یا درگیر گردباد بشم،
یا راهمو گم کنم؛
از خیلی چیز ها میترسیدم
تا بلاخره شروع کردم به پرواز کردن.
حالا از هیچی نمیترسم حتی شکست
حتی اگه بالهامو بگیرن،
من میدوم
اگه پاهامو بگیرن،
رو دستهام راه میرم
و اگه دستامم بگیرن میخزم،
تا وقتی امید دارم میجنگم...
و وقتی که امید داشته باشی دیگه از هیچی نخواهی ترسید.
۶۱.۴k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲