رمان عاشقم باش 🫀🙃 پارات 31پارات
ارسلان:باشه بخواب من خوابم نمیاد
دیانا:میشه رو دستت بخوام لطفاً🥺🥺
ارسلان:باشه وایستا تا بیام اب پرتقال میخوری واسه خودتو بچه خوبه
دیانا:باشه برو بیا عشق من🥺
یک اب پرتقال اورد خوردم
دستشو باز کرد روش دراز کشیدم اونم بغلم کرد
بغلش کردم
خوابیدیم غروب از راه رسید
بیدار شدم دیدم ارسلان نیست
دیدم نامه روی کشو هست
نوشته:شب بخیر من رفتم یک چیز واست بگیرم بخوری زود میام بوس
منم گفتم:قربونت برم که اینقدر مهربونی
منم رفتم سر گوشی داب گرفتم نشتم استوری کردم تا ارسلان اومد
خودمو زدم به خواب🤭🤭
دیدم اومد تو اتاق گفت:من اومدم
ارسلان:این همو خوابه بعد اومد بوسم کرد بعد داشت فیلم میدید
بعد ارم رفتم بغلش اونم بغلم کرد
تا رمان بعدی باشید تا بزارم
دیانا:میشه رو دستت بخوام لطفاً🥺🥺
ارسلان:باشه وایستا تا بیام اب پرتقال میخوری واسه خودتو بچه خوبه
دیانا:باشه برو بیا عشق من🥺
یک اب پرتقال اورد خوردم
دستشو باز کرد روش دراز کشیدم اونم بغلم کرد
بغلش کردم
خوابیدیم غروب از راه رسید
بیدار شدم دیدم ارسلان نیست
دیدم نامه روی کشو هست
نوشته:شب بخیر من رفتم یک چیز واست بگیرم بخوری زود میام بوس
منم گفتم:قربونت برم که اینقدر مهربونی
منم رفتم سر گوشی داب گرفتم نشتم استوری کردم تا ارسلان اومد
خودمو زدم به خواب🤭🤭
دیدم اومد تو اتاق گفت:من اومدم
ارسلان:این همو خوابه بعد اومد بوسم کرد بعد داشت فیلم میدید
بعد ارم رفتم بغلش اونم بغلم کرد
تا رمان بعدی باشید تا بزارم
- ۲۹.۸k
- ۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط