از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_10
رفتم تو اتاقم وای خدایا امیرسام خیلی جذاب بود نه خیلی بد بود خب داشتم فکر میکردم که رز مثل گاو اومد تو
یاس: هوی مگه طویلست
رز: بمیر راستی قراره با بچه ها بریم شمال میای
یاس: امیرسام هست
رز: اره با برادرش
یاس: اوکی
رز رفت که امیرسام زنگ زد
یاس: سلام
امیرسام:سلام خوبی
یاس:مرسی
امیرسام:میای شمال
یاس:اره
امیرسام:اوکی
قطع کرد پاشدم لباسام رو جمع کردم که رفتم پایین
رز: ما نمیاییم
یاس: چرا
مریم: خودت یرو
یاس: نه
مریم: لطفا
یاس: باشه
رفتم تو اتاق حالم یه جوریه انگار ار امیرسام خوشم امده ولی نمیدونم دلم میخواد گریه کنم یه حالی دارم نه امکان نداره عاشق باشم نه گرفتم خوابیدم صبح با الارم گوشیم پاشدم که مریم. اومد تو
_حاضر شو امیرسام و دادش و دختر عموش اومدن دنبالت
_اوکی
وای خدا من چجوری برم پیشش نمیدونم من قویم حاضر شدم رفتم از ابجی ها خدافظی کردم رفتم تو ماشین
یاس: سلام
همه سلام دادن وای این دختره مل صورتش عمل پلاستیکه که اسمش دیانا بود
دیانا: عزیرم لنز گذاشتی
یاس: نه مال خودمه
دیانا: امکان نداره چشم ابی به این قشنگی
یاس: ممنون ولی از مادرم بهم رسیده
دیگه چیزی نگفت که اهنگ پخش شد گوشیم دراوردم دابسمش گرفتم پست کردم زیر چشم به امیرسام نگاه میکردم خداروشکر ارزو بود رفیق فابم بود که خواهر امیرسام بود رسیدیم برای ناهار پیاده شدیم ارزو دیدم بغلش کردم
ارزو: چطوری
یاس: خوبم ترو خدا تو بیا جای دیانا خیلی رو مخه
ارزو: ببینم چی میشه
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_10
رفتم تو اتاقم وای خدایا امیرسام خیلی جذاب بود نه خیلی بد بود خب داشتم فکر میکردم که رز مثل گاو اومد تو
یاس: هوی مگه طویلست
رز: بمیر راستی قراره با بچه ها بریم شمال میای
یاس: امیرسام هست
رز: اره با برادرش
یاس: اوکی
رز رفت که امیرسام زنگ زد
یاس: سلام
امیرسام:سلام خوبی
یاس:مرسی
امیرسام:میای شمال
یاس:اره
امیرسام:اوکی
قطع کرد پاشدم لباسام رو جمع کردم که رفتم پایین
رز: ما نمیاییم
یاس: چرا
مریم: خودت یرو
یاس: نه
مریم: لطفا
یاس: باشه
رفتم تو اتاق حالم یه جوریه انگار ار امیرسام خوشم امده ولی نمیدونم دلم میخواد گریه کنم یه حالی دارم نه امکان نداره عاشق باشم نه گرفتم خوابیدم صبح با الارم گوشیم پاشدم که مریم. اومد تو
_حاضر شو امیرسام و دادش و دختر عموش اومدن دنبالت
_اوکی
وای خدا من چجوری برم پیشش نمیدونم من قویم حاضر شدم رفتم از ابجی ها خدافظی کردم رفتم تو ماشین
یاس: سلام
همه سلام دادن وای این دختره مل صورتش عمل پلاستیکه که اسمش دیانا بود
دیانا: عزیرم لنز گذاشتی
یاس: نه مال خودمه
دیانا: امکان نداره چشم ابی به این قشنگی
یاس: ممنون ولی از مادرم بهم رسیده
دیگه چیزی نگفت که اهنگ پخش شد گوشیم دراوردم دابسمش گرفتم پست کردم زیر چشم به امیرسام نگاه میکردم خداروشکر ارزو بود رفیق فابم بود که خواهر امیرسام بود رسیدیم برای ناهار پیاده شدیم ارزو دیدم بغلش کردم
ارزو: چطوری
یاس: خوبم ترو خدا تو بیا جای دیانا خیلی رو مخه
ارزو: ببینم چی میشه
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
۶.۵k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.