از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_9
امیرسام بوسه ای رو سرم زد و تموم بدنم داغ شد همه جمع شدن
شیخ: خب خوش امدین به این معامله یرای فروش این ها است
با دیدن این دختر ها واقعا ترسیدن وای بیشتر تو بغل امیرسام حمع شدم که در گوشم گفت
امیرسام: نترس من اینجام
یاس: تو میخری
امیرسام: نه
خیالم راحت شد وای میزدنشون چطوری و به بعضی ها شون زنجیر وصل کردن و مثل سگ و وای پاشدم رفتم تو حیاط نفسم بالا نمی یومد یکدفع زدم زیر گریه که امیرسام اومد بغلم کرد
امیرسام: هیس دختر خوب چیزی نیست
یاس: منم میفروشی
امیرسام «نه این چه حرفیه بیا بریم تو ـ
رفتیم تو بغل امیرسام بودم که معامله تموم شد و رفتن صرف شام داشتم شام میخوردم که یه دختر امد با لباس فجیح کنار امیرسام نشست
دختره: عزیزم غذا می خوای
یاس: فکر نکنم عزیزت باشه
دختره: به تو چه مگه چی کارشی
یاس: نامزدش
دختره از برخودم جا خورد که امیرسام برام غذا کشید وسط های غذا بودیم که گفتم
یاس: عشقم میشه بریم
امیرسام: چشم عشقم
پاشدیم امیرسام رفت خدافظی کرد و رفتیم
و رسیدیم
امیرسام: شب خوبی بو د اگه باز نیاز داشتم بهت میگم
یاس: برای منم همینطور باشه
رفتم تو وای خسته شدم
مریم: به به خانم کجا بودی
یاس: بیا بشین میگم کل قضیه رو گفتن که مریم اول ناراحت بود بعد درست شد
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_9
امیرسام بوسه ای رو سرم زد و تموم بدنم داغ شد همه جمع شدن
شیخ: خب خوش امدین به این معامله یرای فروش این ها است
با دیدن این دختر ها واقعا ترسیدن وای بیشتر تو بغل امیرسام حمع شدم که در گوشم گفت
امیرسام: نترس من اینجام
یاس: تو میخری
امیرسام: نه
خیالم راحت شد وای میزدنشون چطوری و به بعضی ها شون زنجیر وصل کردن و مثل سگ و وای پاشدم رفتم تو حیاط نفسم بالا نمی یومد یکدفع زدم زیر گریه که امیرسام اومد بغلم کرد
امیرسام: هیس دختر خوب چیزی نیست
یاس: منم میفروشی
امیرسام «نه این چه حرفیه بیا بریم تو ـ
رفتیم تو بغل امیرسام بودم که معامله تموم شد و رفتن صرف شام داشتم شام میخوردم که یه دختر امد با لباس فجیح کنار امیرسام نشست
دختره: عزیزم غذا می خوای
یاس: فکر نکنم عزیزت باشه
دختره: به تو چه مگه چی کارشی
یاس: نامزدش
دختره از برخودم جا خورد که امیرسام برام غذا کشید وسط های غذا بودیم که گفتم
یاس: عشقم میشه بریم
امیرسام: چشم عشقم
پاشدیم امیرسام رفت خدافظی کرد و رفتیم
و رسیدیم
امیرسام: شب خوبی بو د اگه باز نیاز داشتم بهت میگم
یاس: برای منم همینطور باشه
رفتم تو وای خسته شدم
مریم: به به خانم کجا بودی
یاس: بیا بشین میگم کل قضیه رو گفتن که مریم اول ناراحت بود بعد درست شد
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
۵.۵k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.