پارت¹
پارت¹
قسمت سه
صدای ناله کسی رو شنیدم این دیگه از کجاا اومد هرچی پشت سرم و داخل دستشویی نگاه کردم چیزی ندیدم دوباره صدای التماس کسی که میگفت ولم نکنن خواهش میکنم...
تعجب کردم سریع رفتم بیرون هرچی نگاه کردم جیمین رو ندیدم یکی از اون سه تا دختر هم نبودن کنار ویلا رو نگاه کردم چیزی نبود دور تا دور ویلا جنگل بود و تاریک میترسیدم ولی حسم میگفت باید برم رفتم از کنار ویلا تا پشت ویلا رو ببینم ... اروم اروم راه میرفتم تا صدای پام شنیده نشه اومدم پشت ویلا رو نگاه کردم یهو جیمین با دختره دیدم سریع برگشتم پشت دیوار دارن چیکار میکنن جیمین روی گردن دختره میبوسهه؟؟ اه هیچ فرقی با بقیه پسرا نداره الکی فقط جذبش شده بودم اومدم برگردم صدای گریه شنیدم تعجب کردم چرا گریه و دختره اروم میگفت یکی نجاتم بده
جیمین: الکی التماس نکن برای نجات دادنت کسی قرار نیس بیاد
برگشتم دوباره نگاه کردم دیدم دختره پر از خونه و جیمین خم شده داره خونای روی دستش با لباس دختره پاک میکنه سریع برگشتم عقب صدا پام رفت جلو دهنمو گرفتم و با تمام توانم دویدم سمت بقیه ...
به شدت ترسیده بودمم
رسیدم به اولین نفر داد زدمم اون یه قاتلههههه ولی توجهی نکرد و رفت رفتم سراغ بعدی اونم توجهی نکرد هرکیو میدیم براش مهم نبود من چی میگم همه داشتن خیلی عادی به کاراشون ادامه میدادن بیشتر ترسیده بود و تعجب کرده بودم که..
جیمین : چرا داری الکی تلاش میکنی وقتی توجه نمیکنن
صداشو شنیدم پشت سرم بود نفس هاش روی گردنم حس کردم موهای تنمو سیخ کرد دستامو مشت کرده بودم
جیمین : چراا میترسی به توهم اسیب بزنم؟!
برگشتم مشت بزنم تو صورتش تا فرار کنم یهو دستمو گرفت و چشم تو چشم شدیم
پایان
شوخی کردم بچه های خوبی باشید پارت دو رو شب میزارم
قسمت سه
صدای ناله کسی رو شنیدم این دیگه از کجاا اومد هرچی پشت سرم و داخل دستشویی نگاه کردم چیزی ندیدم دوباره صدای التماس کسی که میگفت ولم نکنن خواهش میکنم...
تعجب کردم سریع رفتم بیرون هرچی نگاه کردم جیمین رو ندیدم یکی از اون سه تا دختر هم نبودن کنار ویلا رو نگاه کردم چیزی نبود دور تا دور ویلا جنگل بود و تاریک میترسیدم ولی حسم میگفت باید برم رفتم از کنار ویلا تا پشت ویلا رو ببینم ... اروم اروم راه میرفتم تا صدای پام شنیده نشه اومدم پشت ویلا رو نگاه کردم یهو جیمین با دختره دیدم سریع برگشتم پشت دیوار دارن چیکار میکنن جیمین روی گردن دختره میبوسهه؟؟ اه هیچ فرقی با بقیه پسرا نداره الکی فقط جذبش شده بودم اومدم برگردم صدای گریه شنیدم تعجب کردم چرا گریه و دختره اروم میگفت یکی نجاتم بده
جیمین: الکی التماس نکن برای نجات دادنت کسی قرار نیس بیاد
برگشتم دوباره نگاه کردم دیدم دختره پر از خونه و جیمین خم شده داره خونای روی دستش با لباس دختره پاک میکنه سریع برگشتم عقب صدا پام رفت جلو دهنمو گرفتم و با تمام توانم دویدم سمت بقیه ...
به شدت ترسیده بودمم
رسیدم به اولین نفر داد زدمم اون یه قاتلههههه ولی توجهی نکرد و رفت رفتم سراغ بعدی اونم توجهی نکرد هرکیو میدیم براش مهم نبود من چی میگم همه داشتن خیلی عادی به کاراشون ادامه میدادن بیشتر ترسیده بود و تعجب کرده بودم که..
جیمین : چرا داری الکی تلاش میکنی وقتی توجه نمیکنن
صداشو شنیدم پشت سرم بود نفس هاش روی گردنم حس کردم موهای تنمو سیخ کرد دستامو مشت کرده بودم
جیمین : چراا میترسی به توهم اسیب بزنم؟!
برگشتم مشت بزنم تو صورتش تا فرار کنم یهو دستمو گرفت و چشم تو چشم شدیم
پایان
شوخی کردم بچه های خوبی باشید پارت دو رو شب میزارم
۱۱.۳k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.