یک شب هایی هم هست
یک شب هایی هم هست
دستت به قلم نمیرود!
اسم این شب ها را گذاشته ام...
شبی که واژه سرگردان است؛
باید تو باشی
بنشینی روبه رویم
خیره شوی به من
تا بنویسم طرز نگاه کردنت را.
تا این واژه های سرگردان کمی آرام بگیرند
میشود کمی هم لبخند بزنی؟!
گناه دارند کلمات بیچاره
بس که از نبودنت نوشتمشان رنگ باخته اند...
میخواهم با قلم و کاغذ مست کنم
با واژه ها سماع کنم
فقط مانده ام با چشمانت چه کنم؟
میشود چشمانت انتشارات نوشته هایم باشند؟
و در صفحه اول بنویسم تقدیم به عطر تنت؟
میشود؟
میخواهم از آمدن بنویسم
از ماندن....
از بودن...
میشود بیایی و بمانی و نروی؟
میشود...
#عاشقانه
#خاصترین
دستت به قلم نمیرود!
اسم این شب ها را گذاشته ام...
شبی که واژه سرگردان است؛
باید تو باشی
بنشینی روبه رویم
خیره شوی به من
تا بنویسم طرز نگاه کردنت را.
تا این واژه های سرگردان کمی آرام بگیرند
میشود کمی هم لبخند بزنی؟!
گناه دارند کلمات بیچاره
بس که از نبودنت نوشتمشان رنگ باخته اند...
میخواهم با قلم و کاغذ مست کنم
با واژه ها سماع کنم
فقط مانده ام با چشمانت چه کنم؟
میشود چشمانت انتشارات نوشته هایم باشند؟
و در صفحه اول بنویسم تقدیم به عطر تنت؟
میشود؟
میخواهم از آمدن بنویسم
از ماندن....
از بودن...
میشود بیایی و بمانی و نروی؟
میشود...
#عاشقانه
#خاصترین
۱۱.۹k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.