یک شب هایی هم هست

یک شب هایی هم هست
دستت به قلم نمیرود!
اسم این شب ها را گذاشته ام...
شبی که واژه سرگردان است؛
باید تو باشی
بنشینی روبه رویم
خیره شوی به من
تا بنویسم طرز نگاه کردنت را.

تا این واژه های سرگردان کمی آرام بگیرند
میشود کمی هم لبخند بزنی؟!
گناه دارند کلمات بیچاره
بس که از نبودنت نوشتمشان رنگ باخته اند...
میخواهم با قلم و کاغذ مست کنم
با واژه ها سماع کنم

فقط مانده ام با چشمانت چه کنم؟
میشود چشمانت انتشارات نوشته هایم باشند؟
و در صفحه اول بنویسم تقدیم به عطر تنت؟
میشود؟
میخواهم از آمدن بنویسم
از ماندن....
از بودن...
میشود بیایی و بمانی و نروی؟
میشود...
#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۲)

شب لب پنجره‌ی اتاقم می‌نشینمسراغ عطر تنت را از نسیم شب میگیر...

🌸❤آبی تر از دریا تویی،تنها در این دریا منمچون حس بارانی لطیف...

كاش مى دانستى...چه شب ها!با رویای داشتنت مست شده امبا سايه ى...

می‌خواهی گردن بگیرمی‌خواهی کتمان کنتنهایی‌ام حاصل ماندن تو د...

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط