اگر در خیابان های شهر راه بروی، یک روز یا یک شب مردی را م
اگر در خیابان های شهر راه بروی، یک روز یا یک شب مردی را می بینی که تمام شهر از او عاصی و گریزانند.
حواست جمع باشد، اگر مردی را دیدی که از جانش آتش بلند شده و دارد دود می شود و چنگالهای تیزش را به تن هر رهگذری فرو میکند - بی دلیل- و زبان تندش شراره های جنون است و به کام هرکسی عزیز است می نشیند و دستهای خالیش بغل کردن را از یاد برده اند و مشت کوفتن و سیلی زدن را آموخته اند و از نوازش گریزان است و از شنیدن دوستت دارم رم می کند و در حال انقراض است و بدکاره و بدنام و رسوا و هرزه گرد و پریشان و دلتنگ و ملتهب و فناشده و خسته و آزرده و آزارنده و گیج و خواب زده و تشنه و وحشی و درنده خو و غمگین و سرخوش و ویران و تنها و کلافه و درمانده و بی پناه و فراری و هراسان و منجمد و شکسته و زشت و دریده شده و تکه پاره است، مقابلش بایست و با صدای بلند طوری که گوشهای زنگ زده اش بشنوند به او سلام کن.
به او، به من. به هیولای دست سازی که تو ساختی، تو به جان مردم بیگناه انداختی. حالا بخواب و خواب ببین خوابیده ایم در ساحل شنی جزیره ای دور و دارم برایت شعر میخوانم...
حواست جمع باشد، اگر مردی را دیدی که از جانش آتش بلند شده و دارد دود می شود و چنگالهای تیزش را به تن هر رهگذری فرو میکند - بی دلیل- و زبان تندش شراره های جنون است و به کام هرکسی عزیز است می نشیند و دستهای خالیش بغل کردن را از یاد برده اند و مشت کوفتن و سیلی زدن را آموخته اند و از نوازش گریزان است و از شنیدن دوستت دارم رم می کند و در حال انقراض است و بدکاره و بدنام و رسوا و هرزه گرد و پریشان و دلتنگ و ملتهب و فناشده و خسته و آزرده و آزارنده و گیج و خواب زده و تشنه و وحشی و درنده خو و غمگین و سرخوش و ویران و تنها و کلافه و درمانده و بی پناه و فراری و هراسان و منجمد و شکسته و زشت و دریده شده و تکه پاره است، مقابلش بایست و با صدای بلند طوری که گوشهای زنگ زده اش بشنوند به او سلام کن.
به او، به من. به هیولای دست سازی که تو ساختی، تو به جان مردم بیگناه انداختی. حالا بخواب و خواب ببین خوابیده ایم در ساحل شنی جزیره ای دور و دارم برایت شعر میخوانم...
۱۸.۶k
۳۰ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.