نام فیک عشقنفرت
نام فیک: عشق/نفرت
Part: 20
☆چشم حتما.
هایجین که خیلی گشنش بود و ساعت هم نزدیک ۹ شب بود و میخواست بره که تهیونگ ازش خواست شام رو پیشش بمونه تا بخاطر اون روزی که رفتن کافه و اون حساب کرده ازش تشکر کنه. هایجین هم قبول کرد(مدیونین فکر کنین هایجین روی تهیونگ کراشهاااا هر کی اینجوری فکر کرده خب درست فکر کرده☺️دیگه خودتون بفهمید چیمیشه...😄)
تهیونگ و هایجین رفتن پایین، اجوما میز رو چینده بود قبل از اینکه اونا بیان پایین. هایجین وقتی به میز رسید و نگاش کرد چشماش درشت شد.
☆این همه غذا فقط برای دو نفر؟؟
_خب من گفتم چند نوع درست کنن شاید شما از بعضیاش خوشتون نیومد؟ *نشست سر میز
هایجین خیلی معذب شد از این کار تهیونگ ، هایجین هم اون سمت میز نشست. همین که شروع کردن به خوردن غذا تلفن تهیونگ زنگ خورد منشیش بود. سابقه نداشت اینموقع شب بهش زنگ بزنه، تهیونگ که فهمید حتما کار واجبیه از هایجین معذرت خواهی کرد م رفت توی حیاط و تلفنش رو جواب داد.
(بچها دو روز دیگه ی هفته ی مرخصی تهیونگ تموم میشه).
_الو؟
£سلام قربان
_سلام.چیشده؟
£قربان میگم اگر برای فردا کاری ندارید میتونید به یک قراره خیلی مهم برید؟
_چه قراری؟
£یک وکیل به اسم پارک یون سوک میخوان شما رو ببینند
_به چه دلیل؟
£خیلی اصرار دارن که شما رو ببینند راجب به سهمیه ی خانم جئون هست
_جئون؟...جئون مارا؟
£نمیدونم قربان
_برای چی میخواد درمورد سهمیه خانم جئون حرف بزنه؟
£چیزی بیشتر نگفت
_اوکی برای فردا ساعت ۱۱ وقت رو بزار
£باشه*تلفن رو قطع کرد تهیونگ*
تهیونگ رفت داخل هایجین که فهمید تهیونگ فکرش درگیره میخواست بدونه بخاطر چیه و...دوست داشت حرف بزنه و ازش بپرسه ولی خب از اونجایی که میدونست تهیونگ چطور ادمیه و قطعا بهش میگه به تو ربطی نداره، برای همین تصمیم گرفت هیچی نگه و غذاشو بخوره.
غذاش رو که خورد تموم شد بلند شد و از تهیونگ و اجوما تشکر کرد و رفت از خونه بیرون و سوار ماشینش شد و رفت خونش.
ᰔᩚامیدپارم خوشتون بیادᰔᩚ
لایک: ۳۷
کامنت: ۳۱
Part: 20
☆چشم حتما.
هایجین که خیلی گشنش بود و ساعت هم نزدیک ۹ شب بود و میخواست بره که تهیونگ ازش خواست شام رو پیشش بمونه تا بخاطر اون روزی که رفتن کافه و اون حساب کرده ازش تشکر کنه. هایجین هم قبول کرد(مدیونین فکر کنین هایجین روی تهیونگ کراشهاااا هر کی اینجوری فکر کرده خب درست فکر کرده☺️دیگه خودتون بفهمید چیمیشه...😄)
تهیونگ و هایجین رفتن پایین، اجوما میز رو چینده بود قبل از اینکه اونا بیان پایین. هایجین وقتی به میز رسید و نگاش کرد چشماش درشت شد.
☆این همه غذا فقط برای دو نفر؟؟
_خب من گفتم چند نوع درست کنن شاید شما از بعضیاش خوشتون نیومد؟ *نشست سر میز
هایجین خیلی معذب شد از این کار تهیونگ ، هایجین هم اون سمت میز نشست. همین که شروع کردن به خوردن غذا تلفن تهیونگ زنگ خورد منشیش بود. سابقه نداشت اینموقع شب بهش زنگ بزنه، تهیونگ که فهمید حتما کار واجبیه از هایجین معذرت خواهی کرد م رفت توی حیاط و تلفنش رو جواب داد.
(بچها دو روز دیگه ی هفته ی مرخصی تهیونگ تموم میشه).
_الو؟
£سلام قربان
_سلام.چیشده؟
£قربان میگم اگر برای فردا کاری ندارید میتونید به یک قراره خیلی مهم برید؟
_چه قراری؟
£یک وکیل به اسم پارک یون سوک میخوان شما رو ببینند
_به چه دلیل؟
£خیلی اصرار دارن که شما رو ببینند راجب به سهمیه ی خانم جئون هست
_جئون؟...جئون مارا؟
£نمیدونم قربان
_برای چی میخواد درمورد سهمیه خانم جئون حرف بزنه؟
£چیزی بیشتر نگفت
_اوکی برای فردا ساعت ۱۱ وقت رو بزار
£باشه*تلفن رو قطع کرد تهیونگ*
تهیونگ رفت داخل هایجین که فهمید تهیونگ فکرش درگیره میخواست بدونه بخاطر چیه و...دوست داشت حرف بزنه و ازش بپرسه ولی خب از اونجایی که میدونست تهیونگ چطور ادمیه و قطعا بهش میگه به تو ربطی نداره، برای همین تصمیم گرفت هیچی نگه و غذاشو بخوره.
غذاش رو که خورد تموم شد بلند شد و از تهیونگ و اجوما تشکر کرد و رفت از خونه بیرون و سوار ماشینش شد و رفت خونش.
ᰔᩚامیدپارم خوشتون بیادᰔᩚ
لایک: ۳۷
کامنت: ۳۱
- ۴۹۶
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط