نشست تو ماشین دستاش می لرزید بخاری رو روشن کردم

نشست تو ماشین، دستاش می لرزید، بخاری رو روشن کردم،
گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم.
گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمی ده!
گفتم:هر چیزی موقع مرگ بوی اون جایی رو می ده که دلتنگشه ...
گفت: من بمیرم بوی تورو میدم ...
#وروجک_لکستان
دیدگاه ها (۰)

این‌دردرا نمی‌توان برای کسیبازگو کرد !که‌ آدمی، وجود دارد..‌...

وقتی که باران میبارد از خودم می پرسم یعنی او هم مثل من باران...

سخت استفراموش کردن کسیکه با اوهمه‌چیز و همه‌کس رافراموش می‌ک...

یه شب حالم خیلی گرفته بود تو پارک نشسته بودم سیگار می کشیدم ...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭³ دسستم رو گذاشتم روی دستش که مث چی...

چندپارتی☆p.3چند ثانیه سکوت بین تون حکم فرما بود، مثل دنیا که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط