یه شب حالم خیلی گرفته بود

یه شب حالم خیلی گرفته بود
تو پارک نشسته بودم سیگار می کشیدم
و روزبه بمانی گوش میدادم

«اسمت که میاد حالم بد میشه
یه تریلی غم از روم رد میشه
مادرم میگه چته بیخودی
باز اسمش اومد دیوونه شدی!!!
میگه چیه باز این حالت شده
خجالت بکش چهل سالت شده»

تو حالو هوای آهنگ بودم و تو خاطراتم غرق شده بودم که یه نفر اومد کنارم نشست

یه فندک از جیبش بیرون آورد هی خاموش روشن می‌کرد
انقدر خاموش و روشن کرد که اعصابم خورد شد
گفتم چیکار می‌کنی سرمون درد گرفت
اگه سیگار می‌خوای درست بگو تا بهت بدم،دیگه این کارا چیه

گفت نه خیلی وقته که نمی‌کشم

گفتم پس چته هی فندک می‌زنی،دیونه ای چیزی هستی یا می‌دونی من حالم خوب نیست اومدی اذیتم کنی !!؟

گفت آخرین بار رو همین نیمکت کنارم نشسته بود
فندکمو برداشته بود و هی خاموش روشن می‌کرد
بهش گفتم پاشو برسونمت دیر وقته
گفت تا گاز فندکت رو تموم نکنم نمیام
گفتم چیکار به فندک من داری
گفت اینطوری هم تو کمتر سیگار می‌کشی هم من بیشتر پیشت میمونم

ده سال از اون شب میگذره
وحالا هروقت دلم براش تنگ میشه یه فندک می‌خرم میام اینجا میشینم گازش که تموم شد میرم خونه
#وروجک_لکستان
دیدگاه ها (۰)

سخت استفراموش کردن کسیکه با اوهمه‌چیز و همه‌کس رافراموش می‌ک...

نشست تو ماشین، دستاش می لرزید، بخاری رو روشن کردم، گفت: ابرا...

برای این همه تنهاییکاش خدا کاری کند...#وروجک_لکستان

بخدا منم 😂✌

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

(لایو سه نفره پارت۱۲)

اما من عاشقتم ! پارت ۷ تهیونگ بعد از اینکه کارای شرکت و راست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط