🧡🍂 پاییز تن طلایی🍂🧡
🧡🍂#پاییزتنطلایی🍂🧡
وقت #تماشای تو انگار
نسیم خنکی می وزد و
تنها #حادثه ی تلخ زمین
افتادن میوه ای پای درخت است.
انگار
#پرنده ای آشیانه اش را ساخته
خوشحال می خواند.
رد #بوسه های تمشک افتاده بر احساس برگ
و باغ می تواند آینده ی روشن #شکوفه ها را ببیند.
وقت تماشای تو
فکر می کنم از #شهر دورم
و غمی در اطراف خیالم نیست.
بگذار زود خودم را برسانم به #موهایت
من شبِ این روستا را دوست دارم
نور ِ بی نظیر ِ آن دو تا #پنجره ی روشن را.
بگذار دهانم را نگاه ببندد
#لبهای تو انگار
سبدی از انار سر ریز است.
من ترش و #شیرینی بوسه را دوست دارم
بگذار با سکوت،
#پوست کلمات را بگیرم
و بدون حرف سلام کنم
مثل اولین قرارِ.نور.و.آفتابگردان ...✍️📸
#رسول_ادهمى
#عشقولوژی
#نگاشــــــتهشدهدر: ۱۴۰۳/۰۷/۱۴
۹:۵۹⏰️
💌👒 ⌈ #مستاجرِخدا⌋
وقت #تماشای تو انگار
نسیم خنکی می وزد و
تنها #حادثه ی تلخ زمین
افتادن میوه ای پای درخت است.
انگار
#پرنده ای آشیانه اش را ساخته
خوشحال می خواند.
رد #بوسه های تمشک افتاده بر احساس برگ
و باغ می تواند آینده ی روشن #شکوفه ها را ببیند.
وقت تماشای تو
فکر می کنم از #شهر دورم
و غمی در اطراف خیالم نیست.
بگذار زود خودم را برسانم به #موهایت
من شبِ این روستا را دوست دارم
نور ِ بی نظیر ِ آن دو تا #پنجره ی روشن را.
بگذار دهانم را نگاه ببندد
#لبهای تو انگار
سبدی از انار سر ریز است.
من ترش و #شیرینی بوسه را دوست دارم
بگذار با سکوت،
#پوست کلمات را بگیرم
و بدون حرف سلام کنم
مثل اولین قرارِ.نور.و.آفتابگردان ...✍️📸
#رسول_ادهمى
#عشقولوژی
#نگاشــــــتهشدهدر: ۱۴۰۳/۰۷/۱۴
۹:۵۹⏰️
💌👒 ⌈ #مستاجرِخدا⌋
۲۴.۷k
۱۴ مهر ۱۴۰۳