آنقدر بودی

روی خطوط سرنوشتم رد پایت بود 
هرجا که می رفتم به گوش من صدایت بود

هرجا، میان کوچه و شهر و خیابان ها
حتی به سرخط خبرها ماجرایت بود 

آنقدر بودی تا که دنیا بی تو کوچک شد
دنیای کوچک در کنارت بی نهایت بود

در فصل های سرد و گرم و قصه ی  پاییز
هرجا و در هر گوشه ی شعرم هوایت بود 

اما چه ساده خط کشیدی و رها کردی 
او را که روزی از تو بود و آشنایت بود

با اینکه رفتی ساده و حتی نفهمیدی 
این "من" دلیل زندگی و خنده هایت بود!

محمد خوش بین
دیدگاه ها (۵)

شهر سنگستان

تو نباشی

به خود بگیر کنایه ها

عشق او حرف بزن

My angel ( part 15 ) بعد از رفتن کریس ، خودت رو روی تخت رها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط