half brother فصل ۲ part : 25

اونم وقتی با چلسی هست؟! من باید لاس زدنهای اون و دوست دخترش را تحمل کنم، پس چرا اون نمی تونه لاس زدن من و مردای دیگه را ببینه؟ میخواستم بهش اس ام اس بدم و بپرسم اما مطمئن نبودم شماره هفت سال پیشش را هنوز نگه داشته باشه آخر سر تصمیم گرفتم که پیام بدم. بالاخره یا میدید و جواب میداد یا هیچی
پیام دادم : + چرا مهمه که بقیه باهام لاس نزنن قرار بود اهمیتی به کار هم ندیم
چند دقیقه گذشت و جواب نیومد
مثل اینکه دیگه از اون شماره استفاده نمی کنه اما هنوز حس خوبی داشت که بهش اس ام اس بدم
یه ماشین حرف خوش شانس پیدا کردم و کنار به زن میانسال که موهاش به خاطر گل سرش به آبی میزد نشستم ماشین را رو روشن کردم برام مهم نبود که قرار ببرم یا نه
صداش شگفت زده ام کرد
< به نظر می رسه ذهنت مشغوله
گرتا : هست؟
پیرزن : اون کیه ؟ چیکار کردی که مشغولشی؟
قبل از این تا حالا هرگز این پیرزن را ندیده بودم. پس با خیال سفره دلم را باز کردم : + قضیه اش طولانیه خلاصه بگم یا همشو
پیرزن : من نود سالمه و بوفه تا پنج دقیقه دیگه باز میکنه معلومه خلاصشو بگو
گرتا ؛ خیلی خوب من با برادر خونده ام اومدم اینجا و هفت سال پیش شب قبل از اینکه منو ترک کنه با هم خوابیدیم
پیرزن : واوو خوشم اومد ادامه بده
خندیدم
+ اوکی خوب اون اولین و آخرین مردیه که من این همه بهش اهمیت میدم و فکر نمی کردم دوباره ببینمش ولی این هفته پدرش مرد و اون برای مراسم برگشت و تنها نبود. یک زن همراهش بود که احتمالا دوستش داره و من نیدونم که اون زن عاشقشه و متاسفانه آدم خوبیه و مجبور شد بنا به دلایلی زودتر به کالیفرنیا برگرده و به طرز عجیبی من و برادر خوندم سر از این کازینو در آوردیم و فردا هم دوباره منو ترک میکنه....
اعداد چراغ دار درون ماشین توقف کردند و به صورت دیوانه واری دینگ دینگ کردن
چند تا از آنها در یک ردیف مرتب چیده شدن و مقدار اعتبار برنده شده رو نشون میدادند
به اطراف نگاه کردم تا ببینم کی هواسش به منه
مردم شروع به کف زدن کردند
قلبم به سرعت می تپید
لعنتی من بردم
من بردم !
من برنده شدم
هنوز نمی تونستم باور کنم و نمیتوانستم خودم رو از پشت ماشین بیرون بکشم
وقتی همه چیز متوقف شد من بلیط رو بیرون کشیدم کردم و اونرو به غرفه صندوقدار بردم .
٪ پول نقد میخوای ؟
+ أه...بله
به نظر می رسید که اون فرد کمتر از من خوشحال بود
گفتم: + من چقدر برنده شدم ؟
٪ هزار تا برنده شدی
+ هزار پنی
٪ نه هزار دلار
دهانم را پوشاندم و با کف دست گفتم : + وای خدای من !
٪ اونها رو پنجاه دلاری میخوای یا صد دلاری
+ اوم...صد دلاری
اون یک بسته پول نقد به من داد و قبل از اینکه از خوشحالی شروع به فرار کنم بوی آشنایی رو استشمام کردم

سلام چطورین اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید عزیزان
دیدگاه ها (۳۳)

half brother فصل ۲ part : 2۶

half brother فصل ۲ part : 27

half brother فصل ۲ part : 24

half brother فصل ۲ part : 23

کپشن واقعیه اما شاید ناراحت کننده باشه...! 🧠این ویدیو چند رو...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط