half brother فصل ۲ part : 2۶

وقتی که که از میون نورهای روشن و شلوغی با پول در کیفم عبور کردم بالاخره اون رو پشت یکی از میزهای بازی پوکر پیدا کردم او عمیقا به فکر فرورفته بود و چانه اش رو میخواروند و نمیدونست که من تماشاش میکنم دکمه های پیراهنش باز شده بود و آستینها رو بالا زده بود موهایش طوری به نظر می رسید که انگار بارها از روی سردرگمی میونشون پنجه کشیده بود همان طور که تمرکز کرده بود لب هاش رو مکید و ول کرد عجیب بود که با عینک و بی عینک توی هر دو حالت سکسی به نظر می رسید و جذابیتش با اون خالیکوبی های قشنگ روی دستش بسیار بیشتر میشد بالاخره ورق هاش رو پایین انداخت و با دهان باز گفت : _ لعنتی من باختم
تلفنش رو چک کرد و از پشت میز بلند شد به طرف من اومد و بالاخره متوجه شد که من یه گوشه ای ایستادم و با لبخند نگاهش میکردم
او گفت : " من پیراهنمو توی آخرین بازیم به جای ۲۰۰ دلار از دست دادم
دستمو توی کیفم فرو کردم و پول ها رو بیرون کشیدم و جلوی صورتش گرفتم
جونگکوک : تو با من شوخی میکنی
در حالیکه جلوی صورتش تکان میدادم و بالا و پایین میبردم گفتم : هزار دلار
_ لعنتی، گرتا! تبریک !
وقتی من رو بغل کرد و محکم روی سینه اش فشارم داد، به سرعت چشمها مو بستم چون از اینکه دوباره توی آغوشش بودم احساس عجیبی و خوبی داشتم
توی اون چند ثانیه کوتاه تمام سلولهای بدنم بیدار شدند
یه صدای توی ذهنم گفت تو کمتر از ۲۴ ساعت وقت داری از وجودش لذت ببری
من پول ها رو توی کیفم گذاشتم و گفتم : بیا جشن بگیریم...اوم چطوره بریم شام بخوریم
توی راهروها به دنبال یک رستوران میگشتیم که گوشیش زنگ خورد و ما ایستادیم تا اون جواب تلفونشو بده
اون گفت : سلام عزیزم
و بالافاصله به من نگاه کرد
من روم رو برگردوندم و بهش پشت کردم در حالیکه قلبم توی دهنم می کوبید
چند قدم دورتر رفتم اما هنوز به حرف هاش گوش میدادم
@ خوبه که کارها خوب پیشرفت رفت
_ راستش من توی مراسم تدفین کمی حالم ناخوش بود و گرتا من رو از اونجا دور کرد و حالا ما خارج شهر تویه کازینوییم کمی وقت میگذرونیم بزودی میام پیشت
_ من هم همینطور .
_ خوش بگذره هر کسی رو که سراغمو گرفت بهش سلام برسون
_ دوستت دارم
"منم دوستت دارم جونگکوک " البته اینو توی دلم گفتم
خوب این یک حقیقت محض بود و چرا من از این موضوع ناراحت بودم، جوری پیش خودم امیدوار بودم که انگار که توی قراره مخفیانه بودیم اون لحظه بود متوجه شدم که اشتباه می کردم
مطمئنا احساسات او بعد از دیدن من شاید دچار تزلزل شد اما در واقعا جونگکوک اون رو دوست داشت نه من ساده و بدون زرق و برق رو قلبش جایی به غیر از کنار من بود و من باید این رو میپذیرفتم

های گایز اینم از پارت هدیه لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۲۷)

half brother فصل ۲ part : 27

half brother فصل ۲ part : 28

half brother فصل ۲ part : 25

half brother فصل ۲ part : 24

black flower(p,272)

و....ویو جونگکوک رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط