دلم از تمامِ دنیا یک "کلبه ی چوبی" می خواهد
دلم از تمامِ دنیا یک "کلبه ی چوبی" می خواهد
میانِ جنگلی دور افتاده و سر سبز
کلبه ای قدیمی و دِنج که درهایِ ایوانش
به سمتِ رودخانه ای خروشان باز شود.
کنارِ پنجره اش که نشستم یک کوهستانِ
مه گرفته و با شکوه را ببینم
و روح و جانم تازه شود شب هایِ تابستان
رویِ پشتِ بامش دراز بکشم از زیباییِ
بکرِ آسمانِ پر ستاره اش جان بگیرم
و به رویایِ شبانه ای شیرین و
لذت بخش سفر کنم و شب هایِ زمستان
هم با نورِ چراغ هایِ بادی و گرد سوز
کنارِ آتشِ شومینه روی یک صندلیِ چوبیِ
دست ساز بنشینم کتاب بخوانم
و چای بنوشم هر سپیده دم با صدایِ
چهچهِ پرندگانِ سر خوش و بی غم
چشم باز کنم نفسی آسوده و عمیق بکشم
و از هوایِ تازه و جانانه ی طبیعتِ
جنگل لذت ببرم من برایِ دلخوشی ام
یک کلبه ی دنج و آرام می خواهم
جایی که هیچ کس مسیرش را بلد نباشد
جایی که بشود به دور از نگاهِ آدم ها
از زیباییِ بکر و دست نخورده ی
طبیعتش لذت برد جایی که بتوان بدونِ
هیچ دلهره و تشویشی برایِ مدتی هم که شده
به معنایِ واقعی زندگی کرد.
میانِ جنگلی دور افتاده و سر سبز
کلبه ای قدیمی و دِنج که درهایِ ایوانش
به سمتِ رودخانه ای خروشان باز شود.
کنارِ پنجره اش که نشستم یک کوهستانِ
مه گرفته و با شکوه را ببینم
و روح و جانم تازه شود شب هایِ تابستان
رویِ پشتِ بامش دراز بکشم از زیباییِ
بکرِ آسمانِ پر ستاره اش جان بگیرم
و به رویایِ شبانه ای شیرین و
لذت بخش سفر کنم و شب هایِ زمستان
هم با نورِ چراغ هایِ بادی و گرد سوز
کنارِ آتشِ شومینه روی یک صندلیِ چوبیِ
دست ساز بنشینم کتاب بخوانم
و چای بنوشم هر سپیده دم با صدایِ
چهچهِ پرندگانِ سر خوش و بی غم
چشم باز کنم نفسی آسوده و عمیق بکشم
و از هوایِ تازه و جانانه ی طبیعتِ
جنگل لذت ببرم من برایِ دلخوشی ام
یک کلبه ی دنج و آرام می خواهم
جایی که هیچ کس مسیرش را بلد نباشد
جایی که بشود به دور از نگاهِ آدم ها
از زیباییِ بکر و دست نخورده ی
طبیعتش لذت برد جایی که بتوان بدونِ
هیچ دلهره و تشویشی برایِ مدتی هم که شده
به معنایِ واقعی زندگی کرد.
۴۷.۹k
۲۳ آبان ۱۴۰۱