و امّا عشق...
فرق است میان حبّ و حبّ...
بین خواستن و خواستن...
همه فرقش هم بر میگردد به اصالت نیت آدم...
به مخفی ترین زوایای درون آدمی...
به این راحتی ها نیست...
من تمام شب نوزدهم به این فکر کردم...
و دیدم عاشق ترین آدمهای عالم اولیای خدا بودند که پای دوست داشتن ما به گرد قدمهایشان نمیرسد...
و دیدم که میتوان عاشق ترین آدم روی زمین بود اما علاقه ات به مرگ، بیشتر از علاقه کودک به سینه مادر...
و میتوان عاشقترین آدم روی زمین بود و دنیا از آب بینی بزی بی ارزشتر...
و بعد دیدم میشود عاشق نبود اما فکر دنیا همیشه همراه آدم باشد...
بعد دیدم میشود عاشق نبود اما دغدغه هایی از جنس دنیا آدم را مشغول کند...
و بعد دیدم عشق اصلی ترین مدار هستی است...
و همه چیز بر پایه عشق میچرخد...
و دیدم همه حبّ دارند...
آنها که عاشقند موحّدند...
یک میبینند...
تمام کثرات عالم را نمودی از یار میبینند...
و همین است که هرکس در کلاس توحید بالاتر باشد، عاشقتر است...
و آنها که عاشق نیستند، مشرکند...
و در تمام عمرشان دربه در دنبال یاری میگردند که نمیشناسند و اینست که دربه در اند...و در منجلاب کثرات گرفتار...
و بعد به خودم نگاه کردم...
و به عشقی که متولد شد، بزرگ شد و تمام وجودم را گرفت...
و به تو...
که هربار به تو فکر میکنم عطر حضور خدا میپیچد...
و هربار دلتنگت میشوم عاشورا میخوانم...
و دلخور که میشوم تسبیحات مادر میگویم...
و بیچاره نبودنت که میشوم یک نوک پا تا نجف میروم...
و بعد دیدم موحد نبودم اما عشق تو تمام کثرات عالم را به وحدت بدل نمود...
و به "او" فکر کردم...
به امیر مؤمنان عالم...
به عاشقانه ترین وصیت نامه عالم...
به ظرفهای شیری که امشب برگردانده میشود...
و به حبّ و بغضی که زیر عبا مخفی شد و در سحرگاهی فرق عشق را شکافت تا برای ابد تمام خوبی های دنیا شکاف بر دارد...
و به مهدی(عج) فکر میکنم...
و به معنای منجی و روزی که دست مهربانش عالم را با عشق آشتی دهد...
....
و جوشن خواندم و از خدا خواستم که عشق را در دلم زنده بدارد... که موحد بمانم در هزاررنگ دنیا...
و مقدراتم را آنی بدون عشق رقم نزند...
و قدر مرا به قدر حبّ علی(ع) وسعت دهد...
تا یار چه را خواهد و میلش به چه باشد...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
یک روز بند و بساط عاشقی ام را جمع میکنم و مجاورت میشوم ای امیر عاشقان...
بین خواستن و خواستن...
همه فرقش هم بر میگردد به اصالت نیت آدم...
به مخفی ترین زوایای درون آدمی...
به این راحتی ها نیست...
من تمام شب نوزدهم به این فکر کردم...
و دیدم عاشق ترین آدمهای عالم اولیای خدا بودند که پای دوست داشتن ما به گرد قدمهایشان نمیرسد...
و دیدم که میتوان عاشق ترین آدم روی زمین بود اما علاقه ات به مرگ، بیشتر از علاقه کودک به سینه مادر...
و میتوان عاشقترین آدم روی زمین بود و دنیا از آب بینی بزی بی ارزشتر...
و بعد دیدم میشود عاشق نبود اما فکر دنیا همیشه همراه آدم باشد...
بعد دیدم میشود عاشق نبود اما دغدغه هایی از جنس دنیا آدم را مشغول کند...
و بعد دیدم عشق اصلی ترین مدار هستی است...
و همه چیز بر پایه عشق میچرخد...
و دیدم همه حبّ دارند...
آنها که عاشقند موحّدند...
یک میبینند...
تمام کثرات عالم را نمودی از یار میبینند...
و همین است که هرکس در کلاس توحید بالاتر باشد، عاشقتر است...
و آنها که عاشق نیستند، مشرکند...
و در تمام عمرشان دربه در دنبال یاری میگردند که نمیشناسند و اینست که دربه در اند...و در منجلاب کثرات گرفتار...
و بعد به خودم نگاه کردم...
و به عشقی که متولد شد، بزرگ شد و تمام وجودم را گرفت...
و به تو...
که هربار به تو فکر میکنم عطر حضور خدا میپیچد...
و هربار دلتنگت میشوم عاشورا میخوانم...
و دلخور که میشوم تسبیحات مادر میگویم...
و بیچاره نبودنت که میشوم یک نوک پا تا نجف میروم...
و بعد دیدم موحد نبودم اما عشق تو تمام کثرات عالم را به وحدت بدل نمود...
و به "او" فکر کردم...
به امیر مؤمنان عالم...
به عاشقانه ترین وصیت نامه عالم...
به ظرفهای شیری که امشب برگردانده میشود...
و به حبّ و بغضی که زیر عبا مخفی شد و در سحرگاهی فرق عشق را شکافت تا برای ابد تمام خوبی های دنیا شکاف بر دارد...
و به مهدی(عج) فکر میکنم...
و به معنای منجی و روزی که دست مهربانش عالم را با عشق آشتی دهد...
....
و جوشن خواندم و از خدا خواستم که عشق را در دلم زنده بدارد... که موحد بمانم در هزاررنگ دنیا...
و مقدراتم را آنی بدون عشق رقم نزند...
و قدر مرا به قدر حبّ علی(ع) وسعت دهد...
تا یار چه را خواهد و میلش به چه باشد...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
یک روز بند و بساط عاشقی ام را جمع میکنم و مجاورت میشوم ای امیر عاشقان...
۸۸.۸k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.