ته خط کجاست؟ کجاست آن نقطه ای که آدم، هر آدمی، فکر می
تهخط کجاست؟ کجاست آن نقطهای که آدم، هر آدمی، فکر میکند بیشتر از این نمیشود ادامه داد؟ بیشتر از این نباید ادامه داد. کجاست آن جا که آدم، هر آدمی، با خودش فکر میکند ایستگاه آخر همینجاست و باید از قطار زندگی پیاده شد؟ پیاده شدن از قطار زندگی فرق میکند با دست شستن از زندگی. آدمی که از قطار زندگی پیاده میشود، به رها کردن خود از زندگی فکر نمیکند، به کنار گذاشتنش فکر میکند. همانجا روی نیمکتی که در محوطه گذاشتهاند مینشیند و آدمهایی را تماشا میکند که سوار قطار میشود؛ قطاری که میرود؛ قطاری که مقصدی دارد. همانجا که نشسته، همانجا که از قطار زندگی پیاده شده، آدمهایی را میبیند که برای رسیدن به قطار بعدی میدوند. ساعتشان را بهدقت نگاه میکنند و هر لحظهای که قطار با تأخیر از راه برسد برایشان ساعتی است. فرق آدمی مثل او با بقیهی آدمها همین است. آنها از قطار پیاده میشوند که سوار قطار بعدی شوند. هنوز مقصدی دارند. به چشم او هیچجا مقصد نیست. نمیتواند باشد. آدم، هر آدمی، چگونه مسیر زندگیاش عوض میشود؟ زندگی، هر زندگیای، چگونه متوقف میشود؟ زمان، هر زمانی، چگونه در حافظه میماند؟ بودن، هر بودنی، با هر کیفیتی، چگونه دود میشود و به هوا میرود؟
۳.۹k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.