خوشقلبمن

𝐏𝐀𝐑𝐓:2
#خوش_قلب_من💕🌚
#لئو
حالا کاری نداری من کار دارم
ارسلان: نه برو
لئو: خداحافظ
ارسلان: خداحافظ
(لئو رفت کنار بابا ارسلان )
لئو: سلام عمو
بابا ار: سلام رضا
لئو: عمو خواستم بهت یه چیزی بگم
بابا ار: بگو
لئو: ارسلان نمیخواد با ماریا ازدواج کنه
بابا ار: الان من باید چی کار کنم خودمم از داداشم خوشم نمیاد دل خوشی ازش ندارم
لئو: خب حالا ارسلان یه دختر میخواد در نقش نامزدش به مامانتون گفته که نامزد داره نمیتونه با ماریا ازدواج کنه از ماریا هم خوشش نمیاد من یه دختر عمه دارم که وقتی دختر عمم دیانا ۵ سالش بوده
شوهرش مست میکنه میاد عمم رو می کشه مردکه وحشی خیلی کارا میکنه الان دختر عمم نیاز به کمک داره
اگه بخواید دیانا میاد نقش بازی میکنه اما پول زیادی بهش بدید(کل داستان گفت دیگه به خاطر چی پول میخواد پول میخواد برای اینکه فرار کنه بره ترکیه)
بابا ار: من که هیچ مشکلی ندارم که دختر عمت بیاد اما باید ارسلان قبول کنه
لئو: اون با من عمو جان
بابا ار: پس با تو
لئو: چشم فقط من یه جا کار دارم باید زود برم کاری ندارید
بابا ار:نه برو خدا حافظ
لئو: خداحافظ
*پارت بعدی فردا میزارم*
شبتون به آرومی خوابای اردیایی بخیر💕🌚👼🏽
دیدگاه ها (۲)

𝐏𝐀𝐑𝐓:3#خوش_قلب_من💕👻#لئورفتم در خونه دیانا اینا زنگ زدم در با...

ادیتم از اردیام🖤🌚#اصکی_ممنوع❌

𝐏𝐀𝐑𝐓: 1##دیانابا صدای بابام از خواب بلند شدم هر شب قبل خواب ...

کپشن.......خاطره ها یادمون میمونه شب پارت اول رمان جدید اسم...

رمان بغلی من پارت های ۸۹و۹۰و۹۱دیانا: دیگه از بیدار موندن ها ...

رمان بغلی من پارت ۱۰۱و۱۰۲و۱۰۳ارسلان: دیانا دیانا: بله جایی و...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط