خوشقلبمن

𝐏𝐀𝐑𝐓:3
#خوش_قلب_من💕👻
#لئو
رفتم در خونه دیانا اینا زنگ زدم در باز کرد رفتم تو
دیانا: سلام
لئو: سلام دیانا خوبی
دیانا : بد نیستم
لئو: بابات کجاس
دیانا: تو اسم اینو میزارم بابا واقعا رضا
لئو: درکت میکنم دیانا میخوام فرارت بدم فقط به کسی نگی
دیانا: واقعا(با خوشحالی)
لئو: اره ولی یه داستانی توشه
دیانا: چی
لئو: (داستان ارسلان گفت)
دیانا: خب من که نمیتونم بیام از خونه بیرون
لئو: میدونم خودم چی کارش کنم حالا کجاست
دیانا: بازی کرد برد الان از خوشحالیش میره خرج دختر بازیش میکنه
لئو: کثافت کیا بازی میکنه
دیانا: ظهر ساعت ۱۲ شب ساعت ۱ یا ۲
لئو: نگاه الان میرم یه دست لباس خیلی خوب برات میگیرم برمیگردم میزارم دم در زنگ میزنم میرم فقط نگاه باید تو نقشت خیلی خوب بازی کنی
دیانا: باش
لئو: نگاه دیانا بابا ارسلان بازی میکنه ساعت ۱ خیلی حرفه ایه بابا ارسلان مطمئنم که نمیتونه بابات ببره
دیانا: خب الان چه ربطی به من داره
لئو: بابات دیگه هیچی نداره دیگه نمیدونه سر چی بازی کنه سر تو بازی میکنه با بابا ارسلان نهایت ساعت ۲:۳۰ میان دنبالت تو هم باهاش برو پولی که بهت میدن درسال که بری کار کنی پول نمیگیری
دیانا: رضا شوخی نکن خودتو بزن به دیوار
لئو: شوخی نمیکنم جدی میگم حالا نقشه من اینه دوستم میره اونجا اونم که همیشه مست سر گوشش میگه
سر تو شرط میبنده بعد تورو مثل آدم میبرن فقط کاری نکنیا
دیانا: اگه من نخوام
لئو: نگاه دیگه نقشه ای ندارم جز این وگرنه تا آخر عمرت باید همین جا بمونی حالا قبول مکنی یا نه
دیانا: قبول میکنم
لئو: آفرین دختر خوب نگاه الان بابات کی میاد
دیانا: ساعت 11 شب میاد دیگه لباسام عوض میکنه ساعت ۱۲ از خونه میزنه بیرون
لئو: خب الان ساعت ۷ برو اماده شو میریم خرید هرچی دوس داری واسه خودت بخر فقط نگاه کلید اینجا رو داری
دیانا: اره
لئو: اکیه برو اماده شو
دیانا: باش(با ذوق )
(پارت بعدی شب😐)
پارت طولانی تقدیم شما بخونید حتما تا آخر همه چی اینجا معلوم میشه👁
و کراش روی کاور ادیت اصلی رو براتون میزارم🖤
حمایت لایک کامنت یادتون نره 🔗👻💕
دیدگاه ها (۲)

ادیتم از اردیام🖤🌚#اصکی_ممنوع❌

𝐴𝑇𝑒𝑁𝐴 :4#خوش_قلب_من💕👻#دیانارفتم برای خودم لباس گرفتم کفش سفی...

𝐏𝐀𝐑𝐓:2#خوش_قلب_من💕🌚#لئوحالا کاری نداری من کار دارم ارسلان: ن...

𝐏𝐀𝐑𝐓: 1##دیانابا صدای بابام از خواب بلند شدم هر شب قبل خواب ...

مان بغلی من پارت ۸۲ارسلان :آ باریکلا حالا برو بخواب دیانا: ن...

رمان بغلی من پارت ۵۵ستایش: روی صندلی نشستم یاشار داشت میومد ...

رمان بغلی من پارت ۴۷ارسلان: حله دیانا: آه آه فردا میخوای زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط