my mafia lover p8 *ادامه*

*ویو ا.ت*
رفتم بیرون و بعد از چند دقیقه صدام زد و رفتم داخل اتاق اون با بالا تنه ی لخت روی تخت دراز کشیده بود منم رفتم روی تخت کنارش و پشت کردم بهش اونم محلی نداد و یکم بعد دیدم خوابیده من اصلا نمیتونستم بخوابم و با فکر به اتفاقاتی که امروز افتاده بود داشتم سر و کله میزدم و در آخر چشمام گرم شد و به خواب عمیقی فرو رفتم




با صدای هق هق از خواب بیدار شدم و با چیزی که دیدم قلبم درد گرفت و مچاله شد ....
دیدگاه ها (۱)

تولدت مبارک نارنگی خوشگلمممم

My mafia lover p8

رمان

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁶¹صبح با حس تکون خوردن شونه هام بیدار شدم.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط