دلبرجانم؛
دلبرجانم؛
پاییز دارد چمدان میبندد که برود!
قصهی دل انگیز پاییز رو به اتمام است!
حتی کلاغها بار سفر بستهاند!
شهر خالی از هر عطر و برگ و رنگی دارد آماده میشود که به خواب زمستانی برود!
از این پس دلگیری و دلتنگیهایم را به چه ربط دهم؟
غمهایم را به چه بند کنم؟
اشکهایم را زیر کدام باران ببرم؟
بعد از این هوای شهر سردتر و سردتر خواهد شد و من گمان میکنم زیر بار اندوه و خاطرات چون آدمکی برفی از درون یخ بزنم...
دلبرجانم؛
شاید کسی آمد لبخندی را با سنگ ریزههای کوچک روی لبم نقش بست...
شاید رهگذری شال گردن اضافیش را دور گردن من انداخت...
شاید ظاهر ماجرا خوب بماند...
آدمکی لبخند به لب با شالی که از سرما حفظش میکند.
اما از درون همهچیز فرق دارد، از درون منم و قلبی که یخ زده دور از آغوش تو...
منم و پاییزی که سر شد بدون تو...
#پاییز🍂
#بارون_پاییزی
#دلتنگی
#سوگــــــند🍂
پاییز دارد چمدان میبندد که برود!
قصهی دل انگیز پاییز رو به اتمام است!
حتی کلاغها بار سفر بستهاند!
شهر خالی از هر عطر و برگ و رنگی دارد آماده میشود که به خواب زمستانی برود!
از این پس دلگیری و دلتنگیهایم را به چه ربط دهم؟
غمهایم را به چه بند کنم؟
اشکهایم را زیر کدام باران ببرم؟
بعد از این هوای شهر سردتر و سردتر خواهد شد و من گمان میکنم زیر بار اندوه و خاطرات چون آدمکی برفی از درون یخ بزنم...
دلبرجانم؛
شاید کسی آمد لبخندی را با سنگ ریزههای کوچک روی لبم نقش بست...
شاید رهگذری شال گردن اضافیش را دور گردن من انداخت...
شاید ظاهر ماجرا خوب بماند...
آدمکی لبخند به لب با شالی که از سرما حفظش میکند.
اما از درون همهچیز فرق دارد، از درون منم و قلبی که یخ زده دور از آغوش تو...
منم و پاییزی که سر شد بدون تو...
#پاییز🍂
#بارون_پاییزی
#دلتنگی
#سوگــــــند🍂
۷۳.۸k
۲۷ آذر ۱۴۰۲