من از هر راهی که میدانستم

من از هر راهی که میدانستم
بارها بسویت آمدم اما هربار دل ازرده تر
وسرخورده تر بادنیایی از دلتنگی بازگرداندی مرا ولی من از پای در نیامدم
ومصرانه برای بودنت میجنگیدم ...
من روزی از پای در امدم وزمین گیرشدم
که دیدم دیگری را بمن ترجیح دادی
دیگرانی که هیچکدامشان نه عاشق توبودن ونه میتوانستن ذره ای تورا درک کنن همانهایی که روزهای سخت گذشته هیچ نقشی در زندگیت نداشتند...
میدانی عزیزمن وقتی ادمی میفهمدروزهایی که از دلتنگی سربر دیوار حسرت میکوبیده وخیال میکرده کسی انتظارش را میکشد در حالی اوسرگرم رابطه هایش بود یکهو تمام میشود میمیرد در حالی که هنوز نفس میکشد
من از تمام هست ونیستم گذشتم که کنارتو باشم اما توقسمت دیگران شدی ومن اکنون در وخیمترین اوضاع واحوال
روزی هزار بار میمیرم وهیچکس خبرش نیست ...
ادم تنهادلخوشیش یک نفرباشد وقیدهمه حتی عزیزانش رابزند بعدببیند
دیگری عزیز دل عزیزش شده
اگرمیتوانستی ازنزدیک ببینی ام
انگاه حجم عظیم وبزرگ شکستن یک مرد را خواهی دید ادم فقط زمانی مثل اینروزهای من میشود که دل میخواهدازهمه دنیا فقط یکنفر برای اوباشد....

_خانبیان