part
part⁷⁹
سرشو بالا میاره و با صدای خمار میگه:
" خونه شلوغه بگرنه همونجا کارتو یکسره میکردم "jk
[(اسمات)]
(دیگه بقیه اش با ذهن خودتون📿💦)
_چندساعت بعد_
" ا.ت جونگکوککجان؟ "jimin
" جونگکوک گفت میره دنبالشون "V
در خونه باز میشه و سییون تنها میاد داخل
+" سییون پس چرا تنهایی؟جونگکوککجاس؟ "
_" جونگکوک ا.ت با خودش برد "
" برد؟کجا رفتن؟ "jin
_" نمیدونم، ا.ت خسته بود برای همین با جونگکوک رفت من خواستم پیاده بیام برای همین باهاشون نرفتم"
" حالا بهشون زنگ میزنم "V
+" سییون یه لحظه بیا "
باهم رفتن طبقه بالا داییون سییون هل میده داخل اتاق و با عصبانیت بهش میگه
+" میگه بهت نگفتم نزار ا.ت نزدیک جونگکوک بشه "
_" بابا ا.ت خودشم نمیخواد الکی به این دختره نَپَک "
+" منظورت چیه؟ "
_" جونگکوک به زور دخترعه رو باخودش برد "
+" سییون اینقدر تیکه به تیکه نگو درست بِنال ببینم "
_" بابا منو ا.ت نشسته بودیم تو پارک حرف میزدیم که این جونگکوک از خدا بیخبر پیداش شد یَقیه منو گرفت یه مشت چرت پرت بهم گفت ا.ت به زور سوار ماشین کرد برد "
+" بهت چی گفت؟ "
_" قبل از اینکه بریم مغازه همین پیرمرده جو، جونگکوک منو کشوند یه طرف گفت نزدیک ا.ت نشم اگه منو کنارش ببینه عین سگ منو میزنه که فکر ا.ت از سرم بپره وقتی که آمد اونجا یَقامو گفت یه کاری میکنه تا حرفهاش بره تو کَلم "
+" ببینم تو از این دخترعه ا.ت خوشت امده؟ "
_" معلومه پس فکرکردی چرا اینقدر دوربَرشم خودشم میخواد پیشمباشه ولی این جونگکوک میرینه به همه چی "
+" پسچرا تا الان برنگشتن؟ "
_" من از کجا بدونم...دلم برا ا.ت میسوزه "
+" چرا؟ "
_"بدجوری از جونگکوک میترسه معلوم نیست باهاش چیکارکرده که میترسه جلوی کسی باهاش کاری بکنه "
+" چیکار کرده؟ "
_" من از کجا بدونم آخه احمق(عصبانی) "
+" چته روانی؟ "
_" ببین منو این جونگکوک از ا.ت دور کن نمیدونم میخوای چیکار کنی ولی هر کاری میکنی زودتر، این جونگکوک بدجوری از ا.ت خوشش میاد "
+" چی؟ببی..ببینم تو چی داری میگی هاااا؟ "
_" بابا ضایع است جونگکوک دلشو یه ا.ت باخته بگرنه چرا باید سرش اینقدر حساس باشه "
" ما امدیم "jk
_" اع امدن "
سییون در اتاق باز میکنه ولی قبل از اینکه بخواد بره بیرون داییون میگه
+" با ا.ت تنهای برید هتل بقیه کاراشم با تو نمیزارم جونگکوک بفهمه "
_"هع باشه "
سرشو بالا میاره و با صدای خمار میگه:
" خونه شلوغه بگرنه همونجا کارتو یکسره میکردم "jk
[(اسمات)]
(دیگه بقیه اش با ذهن خودتون📿💦)
_چندساعت بعد_
" ا.ت جونگکوککجان؟ "jimin
" جونگکوک گفت میره دنبالشون "V
در خونه باز میشه و سییون تنها میاد داخل
+" سییون پس چرا تنهایی؟جونگکوککجاس؟ "
_" جونگکوک ا.ت با خودش برد "
" برد؟کجا رفتن؟ "jin
_" نمیدونم، ا.ت خسته بود برای همین با جونگکوک رفت من خواستم پیاده بیام برای همین باهاشون نرفتم"
" حالا بهشون زنگ میزنم "V
+" سییون یه لحظه بیا "
باهم رفتن طبقه بالا داییون سییون هل میده داخل اتاق و با عصبانیت بهش میگه
+" میگه بهت نگفتم نزار ا.ت نزدیک جونگکوک بشه "
_" بابا ا.ت خودشم نمیخواد الکی به این دختره نَپَک "
+" منظورت چیه؟ "
_" جونگکوک به زور دخترعه رو باخودش برد "
+" سییون اینقدر تیکه به تیکه نگو درست بِنال ببینم "
_" بابا منو ا.ت نشسته بودیم تو پارک حرف میزدیم که این جونگکوک از خدا بیخبر پیداش شد یَقیه منو گرفت یه مشت چرت پرت بهم گفت ا.ت به زور سوار ماشین کرد برد "
+" بهت چی گفت؟ "
_" قبل از اینکه بریم مغازه همین پیرمرده جو، جونگکوک منو کشوند یه طرف گفت نزدیک ا.ت نشم اگه منو کنارش ببینه عین سگ منو میزنه که فکر ا.ت از سرم بپره وقتی که آمد اونجا یَقامو گفت یه کاری میکنه تا حرفهاش بره تو کَلم "
+" ببینم تو از این دخترعه ا.ت خوشت امده؟ "
_" معلومه پس فکرکردی چرا اینقدر دوربَرشم خودشم میخواد پیشمباشه ولی این جونگکوک میرینه به همه چی "
+" پسچرا تا الان برنگشتن؟ "
_" من از کجا بدونم...دلم برا ا.ت میسوزه "
+" چرا؟ "
_"بدجوری از جونگکوک میترسه معلوم نیست باهاش چیکارکرده که میترسه جلوی کسی باهاش کاری بکنه "
+" چیکار کرده؟ "
_" من از کجا بدونم آخه احمق(عصبانی) "
+" چته روانی؟ "
_" ببین منو این جونگکوک از ا.ت دور کن نمیدونم میخوای چیکار کنی ولی هر کاری میکنی زودتر، این جونگکوک بدجوری از ا.ت خوشش میاد "
+" چی؟ببی..ببینم تو چی داری میگی هاااا؟ "
_" بابا ضایع است جونگکوک دلشو یه ا.ت باخته بگرنه چرا باید سرش اینقدر حساس باشه "
" ما امدیم "jk
_" اع امدن "
سییون در اتاق باز میکنه ولی قبل از اینکه بخواد بره بیرون داییون میگه
+" با ا.ت تنهای برید هتل بقیه کاراشم با تو نمیزارم جونگکوک بفهمه "
_"هع باشه "
- ۱۱.۵k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط