از دوریات عمریست ه بیصبر و قرارم

از دوری‌ات عمری‌ست ڪه بی‌صبر و قرارم
باید ڪه سرِ شانه‌ی خود سر بگذارم

با این ڪه بنا بود مرا دوست بداری
غیر از تو ڪسی نیست ڪه من دوست بدارم

ای یار در آیینه‌ی دل عڪس تو پیداست
وقتی‌ڪه فروڪش بشود گرد و غبارم

هرچند ڪه عمر ڪسی از ما ابدی نیست
نفرین اگر از غیر تو را دوست شمارم

برگرد، پشیمان بشوی سود ندارد
یڪ روز گذارت اگر افتد به مزارم
دیدگاه ها (۹)

چــه زیبــاست وقتـی میفهمـیکسـی زیــر ایـن گنــبد کبــودانتظ...

وقتی که چنین دست به دامان شرابمپیداست که چشمان تو کرده‌ست خر...

غروب قشنگتون بخیرحال دلتون خوبوجودتون سلامتزندگیتون غرق درخو...

تو مرا میفهمی ؛من تو را می خوانمو همین ساده‌ترین قصه ی یک ان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط