رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۹۵
ارسلان، بعد از رفتن دیانا ارغوان همینجوری گریه میکرد بابایی چیشده یهو گریش قطع شد مثل این بچه ها که بلد نیستن حرف بزنن چیزی گفت ولی من نفهمیدم بعد چشماشو گذاشتم رو هم تو بغلم یه غل خورد لبخندی زدم مثله دیاناعه آروم گذاشتمش رو تخت سرشو ناز کردم بعد ۱۰ مین رفتم پیش دیانا سرش تو بالش بود رفتم کنارش پایین تخت نشستم دستمو گذاشتم رو سرش آروم نوازش میکردم
دیانا، ارسلان
ارسلان، جونم
دیانا، خوابید
ارسلان، آره عزیزم
دیانا،سرمو از توی بالش اوردم بیرون دستشو گرفتم گذاشتم رو سرم ارسلان
ارسلان، جانم چیشده
دیانا، دستتو همونجا که گذاشتم مالش بده
ارسلان، چیشده نفس ارسلان
دیانا، سرم درد میکنه
ارسلان، کم سرشو مالش دادم ولی دردش کم نشد
پارت ۹۵
ارسلان، بعد از رفتن دیانا ارغوان همینجوری گریه میکرد بابایی چیشده یهو گریش قطع شد مثل این بچه ها که بلد نیستن حرف بزنن چیزی گفت ولی من نفهمیدم بعد چشماشو گذاشتم رو هم تو بغلم یه غل خورد لبخندی زدم مثله دیاناعه آروم گذاشتمش رو تخت سرشو ناز کردم بعد ۱۰ مین رفتم پیش دیانا سرش تو بالش بود رفتم کنارش پایین تخت نشستم دستمو گذاشتم رو سرش آروم نوازش میکردم
دیانا، ارسلان
ارسلان، جونم
دیانا، خوابید
ارسلان، آره عزیزم
دیانا،سرمو از توی بالش اوردم بیرون دستشو گرفتم گذاشتم رو سرم ارسلان
ارسلان، جانم چیشده
دیانا، دستتو همونجا که گذاشتم مالش بده
ارسلان، چیشده نفس ارسلان
دیانا، سرم درد میکنه
ارسلان، کم سرشو مالش دادم ولی دردش کم نشد
۵.۸k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.