وقتی فروخته میشی بهش اما......◆★
وقتی فروخته میشی بهش اما......◆★
𝕊𝔼𝔸𝕊𝕆ℕ 3
𝙿𝙰𝚁𝚃 2
ادامه پارت ۲
(ا.ت رفت اتاقش و درو محکم کوبید و نشست گریه کرد و اون اهنگی که با جیمین میخوند رو گوش میداد و گریه میکرد و کلیپاش رو میدید ا.ت هنوز جیمینو دوست داشت ولی جیمین نیست پیشش و ا.ت اشک می ریخت و اشک که نامجون میاد تو )
نامجون ویو
امروز خسته بودم ساعت ۷ بود از شرکت زدم بیرون و رفتم سمت خونه و دیدم ا.ت نیست و بچه ها دارن گریه میکنن و رفام نشستم گفتم چی شده
(..... یعنی داره گریه میکنه)
بورام: مامان فکر....میکنه ...ما... بابا رو دوست ...نداریم.... ولی... دوسش داریم...میدونم با..بابا بد رفتار می کردم ....ولی دوسش داشتم ..و هنوز فیلماش و عکساش رو دارم و نگاه میکنم هر روز....ولی مامان هر روز....داره داغون میشه ...نمیدونم چیکار کنم ...
نامجون: گریه نکن قشنگم (اشکای بورام رو پاک میکنه )
جوکیونگ: مامان ...مارو دوست نداره فکر میکنه ما ...خبر نداریم که..بابا چقدر برامون کار کرد ..چقدر زحمت کشید ولی....مامان فکر میکنه ما بابا رو دوست نداریم...من عاشق بابا هستم چون اون منو ندید ارزو داشت ممنو ببینه .....
نامجون: باشه عسلم گریه نکن (نامجون جوکیونگ رو بغل میکنه )
سوهو: نامجون هیونگ ...خیلیی ناراحتم ...مامان داده داغون میشه .... و فکر میکنه ما بابا رو و خودش رو دوست نداریم و ...شما رو فکر میکنیم بابامون هست ...ولی ما شما رو دوست داریم به اندازیه بابا..ولی بابا رو ..چی بگم خیلی دوسش داریم....هیونگ (پرید بغلش )
(ی توضیح کوچیک ا.ت وقتی دید جیمین تصادف کرد داغون شد و نامجون چون عاشق ا.ت بوده با ا.ت ازدواج میکنه و بچه ها نامجون رو فکر میکنن برادر بزرگتر هست ولی بچه ها سعی میکنن مامانشون یعنی ا.ت رو ی کاری کنن که داغون نشه و بابا شون یعنی جیمین رو فراموش کنن )
نامجون ویو
وقتی بچه ها اینو گفتن دلم میخواست برم به اون روز و به جای جیمین من تصادف می کردم ولی نمیشه ناراحت بودم تا اینکه گفتم برم پیش ا.ت و ارومش کنم
پایان
ببخشید کمه
حمایت کنین لطفا🥰
𝕊𝔼𝔸𝕊𝕆ℕ 3
𝙿𝙰𝚁𝚃 2
ادامه پارت ۲
(ا.ت رفت اتاقش و درو محکم کوبید و نشست گریه کرد و اون اهنگی که با جیمین میخوند رو گوش میداد و گریه میکرد و کلیپاش رو میدید ا.ت هنوز جیمینو دوست داشت ولی جیمین نیست پیشش و ا.ت اشک می ریخت و اشک که نامجون میاد تو )
نامجون ویو
امروز خسته بودم ساعت ۷ بود از شرکت زدم بیرون و رفتم سمت خونه و دیدم ا.ت نیست و بچه ها دارن گریه میکنن و رفام نشستم گفتم چی شده
(..... یعنی داره گریه میکنه)
بورام: مامان فکر....میکنه ...ما... بابا رو دوست ...نداریم.... ولی... دوسش داریم...میدونم با..بابا بد رفتار می کردم ....ولی دوسش داشتم ..و هنوز فیلماش و عکساش رو دارم و نگاه میکنم هر روز....ولی مامان هر روز....داره داغون میشه ...نمیدونم چیکار کنم ...
نامجون: گریه نکن قشنگم (اشکای بورام رو پاک میکنه )
جوکیونگ: مامان ...مارو دوست نداره فکر میکنه ما ...خبر نداریم که..بابا چقدر برامون کار کرد ..چقدر زحمت کشید ولی....مامان فکر میکنه ما بابا رو دوست نداریم...من عاشق بابا هستم چون اون منو ندید ارزو داشت ممنو ببینه .....
نامجون: باشه عسلم گریه نکن (نامجون جوکیونگ رو بغل میکنه )
سوهو: نامجون هیونگ ...خیلیی ناراحتم ...مامان داده داغون میشه .... و فکر میکنه ما بابا رو و خودش رو دوست نداریم و ...شما رو فکر میکنیم بابامون هست ...ولی ما شما رو دوست داریم به اندازیه بابا..ولی بابا رو ..چی بگم خیلی دوسش داریم....هیونگ (پرید بغلش )
(ی توضیح کوچیک ا.ت وقتی دید جیمین تصادف کرد داغون شد و نامجون چون عاشق ا.ت بوده با ا.ت ازدواج میکنه و بچه ها نامجون رو فکر میکنن برادر بزرگتر هست ولی بچه ها سعی میکنن مامانشون یعنی ا.ت رو ی کاری کنن که داغون نشه و بابا شون یعنی جیمین رو فراموش کنن )
نامجون ویو
وقتی بچه ها اینو گفتن دلم میخواست برم به اون روز و به جای جیمین من تصادف می کردم ولی نمیشه ناراحت بودم تا اینکه گفتم برم پیش ا.ت و ارومش کنم
پایان
ببخشید کمه
حمایت کنین لطفا🥰
۸.۸k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.