Monarchy part : 56
متوجه شدم که اگنولا با حالت عصبی در گوشه اتاق قدم می زند متوجه شدم که بازوهایم در پارچه ای با رنگ روشن بانداژ شده اند که مایع قرمزی از آن پارچه دیده میشود
* او مسموم شده است آقا من موفق شدم سم را از بدنش خارج کنم اما او هنوز زمان میبرد تا بهبود یابد.
حتی اگر سم به طور کامل بر بدن او تأثیر نگذارد باز هم آسیب جزئی وارد کرد که به راحتی با گذشت زمان قابل جبران است می شنوم که مرد می گوید
مسموم شده؟ چگونه مسموم شدم؟ من فقط چای خوردم... کسی چای را مسموم کرد؟
تهیونگ نفس عمیقی میکشد و از مرد تشکر میکند مرد تعظیم می کند و اتاق را ترک میکند او با آگنولا تماس می گیرد او با ترس به سمت پادشاه می رود
_ صحبت کن قبل از اینکه الی را پیدا کنی چه یا چه کسی را دیدی؟ از او می پرسد
^ درست قبل از اینکه وارد آشپزخانه شوم با دو خدمتکار که از کارکنان ما نبودند برخورد کردم سرورم او پاسخ می دهد
در این لحظه تصمیم گرفتم حضورم را اعلام کنم در حالی که سعی میکنم بلند شوم به آرامی ناله میکنم بازوهایم ضعیف شده و درد زیر وزنم هر دو بازو را بالا میبرد تهیونگ و آگنولا نگاه می کنند و با عجله به سمت من می آیند تهیونگ لبه تخت می نشیند دستش دستم را میبندد تهیونگ با نگرانی به من نگاه میکند و سعی میکنم صحبت کنم اما با لحنی خشن بیرون می آید
گلوی من هنوز سفت است اما نفس کشیدن خیلی راحت تر است
_ شس حرف نزن گلویت از سم متورم شده است دکتر با خون ریزی توانسته آن را از بدنت خارج کند اما مدتی طول میکشد تا اثرات از بین برود
تهیونگ دستور می دهد: _ آگنولا آبگوشت درست کن
و آگنولا با سرعت از اتاق بیرون می رود
آگنزیا دستش را دراز میکند تا پارچه یک بار مرطوب را از روی پیشانی ام بگیرد اما تهیونگ جلوی او را می گیرد او می گوید _ آگنولا به کمک نیاز دارد
آگنزیا به من نگاه میکند و سپس به تهیونگ بر می گردد سرش را خم میکند و از در بیرون می رود
من نگاه میکنم که تهیونگ پارچه را در ظرفشویی فرو می برد و آب اضافی پارچه را می فشارد به آرامی شروع به پاک کردن صورتم می کند در سکوت به هم خیره میشویم سپس خم می شود و پیشانی ام را میبوسد کنار میکشد صورتش از یک لبخند نرم به حالتی سخت تبدیل میشود میدونم داره به چی فکر میکنه
_ هر کس این کار را با تو کرد میکشم با تاریکی می گوید من می دانم که این یک وعده است آگنولا گفت که دیدم خدمتکاران از آشپزخانه ای خارج شدند که متعلق به کارکنان من نبود
سرم را تکان میدهم وقتی به تنها فرد احتمالی در قلعه فکر میکند که می خواهد من بمیرد چهره اش تغییر میکند
_ پرنسس آیلا
دوستان عزیزم ۲۰۰ تایی شدنمون مبارک و به این مناسبت یه پارت هدیه 🎁 واستون گذاشتم قشنگ از پارت ۵۵ و ۵۶ حمایت کنید خوشگلای من
* او مسموم شده است آقا من موفق شدم سم را از بدنش خارج کنم اما او هنوز زمان میبرد تا بهبود یابد.
حتی اگر سم به طور کامل بر بدن او تأثیر نگذارد باز هم آسیب جزئی وارد کرد که به راحتی با گذشت زمان قابل جبران است می شنوم که مرد می گوید
مسموم شده؟ چگونه مسموم شدم؟ من فقط چای خوردم... کسی چای را مسموم کرد؟
تهیونگ نفس عمیقی میکشد و از مرد تشکر میکند مرد تعظیم می کند و اتاق را ترک میکند او با آگنولا تماس می گیرد او با ترس به سمت پادشاه می رود
_ صحبت کن قبل از اینکه الی را پیدا کنی چه یا چه کسی را دیدی؟ از او می پرسد
^ درست قبل از اینکه وارد آشپزخانه شوم با دو خدمتکار که از کارکنان ما نبودند برخورد کردم سرورم او پاسخ می دهد
در این لحظه تصمیم گرفتم حضورم را اعلام کنم در حالی که سعی میکنم بلند شوم به آرامی ناله میکنم بازوهایم ضعیف شده و درد زیر وزنم هر دو بازو را بالا میبرد تهیونگ و آگنولا نگاه می کنند و با عجله به سمت من می آیند تهیونگ لبه تخت می نشیند دستش دستم را میبندد تهیونگ با نگرانی به من نگاه میکند و سعی میکنم صحبت کنم اما با لحنی خشن بیرون می آید
گلوی من هنوز سفت است اما نفس کشیدن خیلی راحت تر است
_ شس حرف نزن گلویت از سم متورم شده است دکتر با خون ریزی توانسته آن را از بدنت خارج کند اما مدتی طول میکشد تا اثرات از بین برود
تهیونگ دستور می دهد: _ آگنولا آبگوشت درست کن
و آگنولا با سرعت از اتاق بیرون می رود
آگنزیا دستش را دراز میکند تا پارچه یک بار مرطوب را از روی پیشانی ام بگیرد اما تهیونگ جلوی او را می گیرد او می گوید _ آگنولا به کمک نیاز دارد
آگنزیا به من نگاه میکند و سپس به تهیونگ بر می گردد سرش را خم میکند و از در بیرون می رود
من نگاه میکنم که تهیونگ پارچه را در ظرفشویی فرو می برد و آب اضافی پارچه را می فشارد به آرامی شروع به پاک کردن صورتم می کند در سکوت به هم خیره میشویم سپس خم می شود و پیشانی ام را میبوسد کنار میکشد صورتش از یک لبخند نرم به حالتی سخت تبدیل میشود میدونم داره به چی فکر میکنه
_ هر کس این کار را با تو کرد میکشم با تاریکی می گوید من می دانم که این یک وعده است آگنولا گفت که دیدم خدمتکاران از آشپزخانه ای خارج شدند که متعلق به کارکنان من نبود
سرم را تکان میدهم وقتی به تنها فرد احتمالی در قلعه فکر میکند که می خواهد من بمیرد چهره اش تغییر میکند
_ پرنسس آیلا
دوستان عزیزم ۲۰۰ تایی شدنمون مبارک و به این مناسبت یه پارت هدیه 🎁 واستون گذاشتم قشنگ از پارت ۵۵ و ۵۶ حمایت کنید خوشگلای من
- ۱۳.۳k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط