سناریو 🐈⬛🖤🕳
سناریو 🐈⬛🖤🕳
داشت میومد سمتت که با عقب نشینی کاری کردی که بیوفته...با یه نیشخند بهش گفتی :
+ : خوشمزه بودی...
داشتی میرفتی که یه نفرو توی اون کوچه ی تاریک و بن بست دیدی...
+ : الان چیکار کنم باهات؟جا برای دو وعده غدا ندارم...نمیتونمم با چیزی که دیدی بزارم بری...
بهش محلت ندادی و و سریع گردنشو گرفتی...وقتی طعم خونو حس نکردی اخمات رفت تو هم...اومدی عقب و با بهت نگاش کردی...
- : تو الان دیگه مال منی*نیشخند*
(خوب شد؟یا ریدم؟بچه ها ایده بدید من بنویسم...)
داشت میومد سمتت که با عقب نشینی کاری کردی که بیوفته...با یه نیشخند بهش گفتی :
+ : خوشمزه بودی...
داشتی میرفتی که یه نفرو توی اون کوچه ی تاریک و بن بست دیدی...
+ : الان چیکار کنم باهات؟جا برای دو وعده غدا ندارم...نمیتونمم با چیزی که دیدی بزارم بری...
بهش محلت ندادی و و سریع گردنشو گرفتی...وقتی طعم خونو حس نکردی اخمات رفت تو هم...اومدی عقب و با بهت نگاش کردی...
- : تو الان دیگه مال منی*نیشخند*
(خوب شد؟یا ریدم؟بچه ها ایده بدید من بنویسم...)
۱۰.۶k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.