سناریو🐈⬛🖤🕳
سناریو🐈⬛🖤🕳
بارون میبارید...داشتی میدوییدی و همش بهت میگفت...
"بیا سرما میخورییی"
ازینکه باهات مث مامانا رفتار میکرد خندت میگرفت و همش میدوییدی...توی حیاط...کنار گل های رز و مریم...خوشبو بودن...!دوسشون داشتی...!شب بود و هوا تاریک بود...میتونستی ماهو ببینی و خیلی حس خوبی بهت میداد...میخواستی پاشی که دیدی داره میاد دنبالت...میدوییدی و نمیزاشتی بهت برسه...زبونتو آوردی بیرون و بهش گفتی...
"تو نمیتونی منو بگیرییییی"
همین که خواستی برگردی خوردی به یه درخت...خواستی سرتو بلند کنی و بهش فحش بدی که دیدی اونه...!بلندت کرد و بهت گفت...
"اگه بخوای سرما بخوری...باهم سرما میخوریم...."
بعد دوتایی دراز کشیدید زیر بارون و اون شب همیشه توی یاد تو موند...!
(خوب شد؟یا بازم ریدم:/؟)
بارون میبارید...داشتی میدوییدی و همش بهت میگفت...
"بیا سرما میخورییی"
ازینکه باهات مث مامانا رفتار میکرد خندت میگرفت و همش میدوییدی...توی حیاط...کنار گل های رز و مریم...خوشبو بودن...!دوسشون داشتی...!شب بود و هوا تاریک بود...میتونستی ماهو ببینی و خیلی حس خوبی بهت میداد...میخواستی پاشی که دیدی داره میاد دنبالت...میدوییدی و نمیزاشتی بهت برسه...زبونتو آوردی بیرون و بهش گفتی...
"تو نمیتونی منو بگیرییییی"
همین که خواستی برگردی خوردی به یه درخت...خواستی سرتو بلند کنی و بهش فحش بدی که دیدی اونه...!بلندت کرد و بهت گفت...
"اگه بخوای سرما بخوری...باهم سرما میخوریم...."
بعد دوتایی دراز کشیدید زیر بارون و اون شب همیشه توی یاد تو موند...!
(خوب شد؟یا بازم ریدم:/؟)
۹.۴k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.