فیک کوک
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت 43
ویو ا.ت
اتاناز درو باز کرد که یهوووووو
با قیافه عنش مواجه شدم
یک بلوز استین بلند باب اسفنجی پوشیده بود
که یکی از استین هاش تا ناموس بالا رفته بود و اون یکی پایین با موهای وز شده و بهم ریخته و ازایش ماسیده سده و از همههه مهمتر
شلوار ابی با ستاره های زرد و قرمزش که یه پاچش تا فیهاخالدون رفته بود بالا و تمام پشمای پاش دیده میشد
همینطور که دهنش اندازه قار حرا باز شده بود چینی به دماغم دادم والا از اون دهن میشد قرمه سبزی هفته پیشو هم دید
سرپا داره چرت میزنه عنتر
ای خداااا این هنوز در حال خاروندن خودشه محکم هلش دادم داخل و وارد خونه شدم چمدونم تو خونه گذاشتم و درو بستم
_پاشووووو گمشوووو خودتو جمع کن
+باشه الان میرم
رفت رفت رفت و روی پله ها محکم خورد زمین
دستمو محکم زدم رو پیشونیمو رفتم کمکش بردمش تو اتاقش اونم رفت دشوری
منم چون قبلا این خونه اومده بودم پس رفتم تو اتاق مهمون و چمدونمو انداختم اونجاو و خودمم رفتم حموم
20 مین بعد---->
از حموم اومدم بیرون و یه تاپ شلوارت مشکی با عکس هدفون قرمز پوشیدم
رفتم پایین
اتاناز این دفعه با لباس های تمیز و مرتب و زیبا پوشیده بود وداشت قهوه درست میکرد
_سلاممممم
+سلام خوبیی
_احمق صبح چه وعضی بود داشتی مگه نگفتم من میام
+من از کجا میدونستم تویی؟
_از عمم
+به عمت توهین نکن من عمتو خیلی دوس دارم
_مرض
+کوفت
_به جونت
+ساکت
_اون قهوه رو بده من
+بیا کوفت کن
_تنکیو
+ولکام
_یه بغل ندی ؟:/
+چرااا ندممم بیااا بگلمم
رفتم سمتش و محکم بغلش کرد
از بغلش در اومدم که نمایشی اشکاشو پاک کرد
+بشین بخور مسخره بازی در نیار اوکی؟بعدم امرو با من میای شرکتم و اینکه قضیه ازدواجتم میگی اوکیی؟
_باشع من امروز شرکت خودم نمیرم
+عالی؛ منم امروز زودتر میام که بریم بیرون(لبخند شیطانی) فسق فجور
_نهایت فسق فجور ما شهربازی و بستنی خوردن یا با چوب شور سیگار کشیدنه
+همینم راضییم خوبه
نشستیم و صبحونه خوردیم
بعد من رفتم تو اتاقم تا لباس بپوشم یک زیر مانتویی خاکستری و یک کت و شلوار مشکی که مانتوش تا دو وجب تا بالای زانوم میومد پوشیدم
و رفتم پایین که اتاناز با یک مانتو شلوار که خودش طراحی کرده بود پوشیده بود رنگشم مشکی و سفید بود
بین خودمون بمونه اتاناز طراح مدوفشنه و 7 تا شرکت تو چندتا کشور مختلف داره و جزو بهترین طراح هاست
به سمت شرکتش راه افتادیم
سوار پورشه مشکیش بودیم که یهو اهنگ
big boy پلی شد
حالا منو میدی اونو میدی
اون که پشت فرمون بود قر میداد منم شاگرد نشسته بودم به مسخره بازیای این میخندیدم بعضی وقتا هم دیگه خیلی دیوانه بازی در میاور من پوکر میشدم
دیدم دیگه نمیشه دسته صندلی رو گرفتم و خودمم شروع کردم به قر دادن هووووووو
ادامه......
عشق تدریجی
پارت 43
ویو ا.ت
اتاناز درو باز کرد که یهوووووو
با قیافه عنش مواجه شدم
یک بلوز استین بلند باب اسفنجی پوشیده بود
که یکی از استین هاش تا ناموس بالا رفته بود و اون یکی پایین با موهای وز شده و بهم ریخته و ازایش ماسیده سده و از همههه مهمتر
شلوار ابی با ستاره های زرد و قرمزش که یه پاچش تا فیهاخالدون رفته بود بالا و تمام پشمای پاش دیده میشد
همینطور که دهنش اندازه قار حرا باز شده بود چینی به دماغم دادم والا از اون دهن میشد قرمه سبزی هفته پیشو هم دید
سرپا داره چرت میزنه عنتر
ای خداااا این هنوز در حال خاروندن خودشه محکم هلش دادم داخل و وارد خونه شدم چمدونم تو خونه گذاشتم و درو بستم
_پاشووووو گمشوووو خودتو جمع کن
+باشه الان میرم
رفت رفت رفت و روی پله ها محکم خورد زمین
دستمو محکم زدم رو پیشونیمو رفتم کمکش بردمش تو اتاقش اونم رفت دشوری
منم چون قبلا این خونه اومده بودم پس رفتم تو اتاق مهمون و چمدونمو انداختم اونجاو و خودمم رفتم حموم
20 مین بعد---->
از حموم اومدم بیرون و یه تاپ شلوارت مشکی با عکس هدفون قرمز پوشیدم
رفتم پایین
اتاناز این دفعه با لباس های تمیز و مرتب و زیبا پوشیده بود وداشت قهوه درست میکرد
_سلاممممم
+سلام خوبیی
_احمق صبح چه وعضی بود داشتی مگه نگفتم من میام
+من از کجا میدونستم تویی؟
_از عمم
+به عمت توهین نکن من عمتو خیلی دوس دارم
_مرض
+کوفت
_به جونت
+ساکت
_اون قهوه رو بده من
+بیا کوفت کن
_تنکیو
+ولکام
_یه بغل ندی ؟:/
+چرااا ندممم بیااا بگلمم
رفتم سمتش و محکم بغلش کرد
از بغلش در اومدم که نمایشی اشکاشو پاک کرد
+بشین بخور مسخره بازی در نیار اوکی؟بعدم امرو با من میای شرکتم و اینکه قضیه ازدواجتم میگی اوکیی؟
_باشع من امروز شرکت خودم نمیرم
+عالی؛ منم امروز زودتر میام که بریم بیرون(لبخند شیطانی) فسق فجور
_نهایت فسق فجور ما شهربازی و بستنی خوردن یا با چوب شور سیگار کشیدنه
+همینم راضییم خوبه
نشستیم و صبحونه خوردیم
بعد من رفتم تو اتاقم تا لباس بپوشم یک زیر مانتویی خاکستری و یک کت و شلوار مشکی که مانتوش تا دو وجب تا بالای زانوم میومد پوشیدم
و رفتم پایین که اتاناز با یک مانتو شلوار که خودش طراحی کرده بود پوشیده بود رنگشم مشکی و سفید بود
بین خودمون بمونه اتاناز طراح مدوفشنه و 7 تا شرکت تو چندتا کشور مختلف داره و جزو بهترین طراح هاست
به سمت شرکتش راه افتادیم
سوار پورشه مشکیش بودیم که یهو اهنگ
big boy پلی شد
حالا منو میدی اونو میدی
اون که پشت فرمون بود قر میداد منم شاگرد نشسته بودم به مسخره بازیای این میخندیدم بعضی وقتا هم دیگه خیلی دیوانه بازی در میاور من پوکر میشدم
دیدم دیگه نمیشه دسته صندلی رو گرفتم و خودمم شروع کردم به قر دادن هووووووو
ادامه......
۷.۱k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.