رمان مرز عشق
رمان مرز عشق🫀
پارت ۲
صبح:
از خواب بیدار شدم رفتم پایین صبحانه خوردم آماده شدم و رفتم سر بازی.
۵ساعت بعد:
خسته اومدم خونه ساعت ۸شب بود. رفتم خوابیدم ساعت رو تنظیم کردم روی ۱۱
ساعت ۱۱شب:
با خواب آلودگیبیدار شدم؛ سریع رفتم اتاق دیانا؛ ساعتش رو کوک کرده بود روی ۱۱:۱٠دقیقه توی افکارم بودم که صدای ساعتش رفت بالا؛ با بی حالی بیدار شد.
تا منو دید ترسید.
ارسلان: سلام خانمی.
دیانا: تورو..
ارسلان: هیششششش. مادعوا هامونو دیشب کردیم و تموم شد پس الان برو اتاقم تا بیام.
دیانا باگریه رفت توی اتاقم.
رفتم توی آشپزخونه در کامینت رو باز کردم مشروب رو برداشتم. و سر کشیدم.
دوتارو تموم کردم مست مست بودم الان.. الان.. فقط اونو می خواستم. رفتم اتاقم دیدم داره گریه میکنه. رفتم جلوی دوزانو نشستم. چونشو با دستم گرفتم. و سرش رو آوردم بالا.
ارسلان: مال منی تا آخر داستان زندگیم.
و کانی از لباش گرفتم.
دیانا: تو الان مستی.
ارسلان: اره مستم مست اون لبات...
و...
پارت بعدی مثبت ۱۸ و اگر این پارتارو بترکنید. ۶پارت در انتظار هست.
یادتون نره اون پارته ۱۰لایک مرسونید یا
پارت ۲
صبح:
از خواب بیدار شدم رفتم پایین صبحانه خوردم آماده شدم و رفتم سر بازی.
۵ساعت بعد:
خسته اومدم خونه ساعت ۸شب بود. رفتم خوابیدم ساعت رو تنظیم کردم روی ۱۱
ساعت ۱۱شب:
با خواب آلودگیبیدار شدم؛ سریع رفتم اتاق دیانا؛ ساعتش رو کوک کرده بود روی ۱۱:۱٠دقیقه توی افکارم بودم که صدای ساعتش رفت بالا؛ با بی حالی بیدار شد.
تا منو دید ترسید.
ارسلان: سلام خانمی.
دیانا: تورو..
ارسلان: هیششششش. مادعوا هامونو دیشب کردیم و تموم شد پس الان برو اتاقم تا بیام.
دیانا باگریه رفت توی اتاقم.
رفتم توی آشپزخونه در کامینت رو باز کردم مشروب رو برداشتم. و سر کشیدم.
دوتارو تموم کردم مست مست بودم الان.. الان.. فقط اونو می خواستم. رفتم اتاقم دیدم داره گریه میکنه. رفتم جلوی دوزانو نشستم. چونشو با دستم گرفتم. و سرش رو آوردم بالا.
ارسلان: مال منی تا آخر داستان زندگیم.
و کانی از لباش گرفتم.
دیانا: تو الان مستی.
ارسلان: اره مستم مست اون لبات...
و...
پارت بعدی مثبت ۱۸ و اگر این پارتارو بترکنید. ۶پارت در انتظار هست.
یادتون نره اون پارته ۱۰لایک مرسونید یا
- ۵.۷k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط