فیک: گودال
فیک: گودال
part⁶⁰
با چند نفری دوست شده بود باهاش توی شلوغی در حال رقص بود
حسابی سرش گرم بود که چشمش به فرد آشنایی خورد
الیکا
با مردی هیکلی که به نظر مست میرسید از آنجا خارج شدن
نتونست جلودار کنجاویش بشه و دنبالش رفت
وارد یکی از اتاق های بار شدند
" نکنه سرویس میده؟ "a.t
" اره اگه اینطوری نیست چرا باید بره تو اتاق "a.t
برگشت، خواست قدمی برداره که سر جاش ایستاد
" اگه به زور رفته باشه چی! "a.t
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
سمت یکی از گارسون ها رفت
" آقا ببخشید، اسپره فلفل دارید؟ "a.t
گارسون:" بله داریم "
" یه دونه بدید "a.t
نگاهشو به خانمی داد
نزدیک خانم شد
" خانم لطف میکنید یکی از سنجاق های سرتون بدید! "a.t
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
با سنجاق سری که گرفته بود تونست قفل در باز کنه
اسپری فلفل محکم توی دستش گرفت و به آرومی وارد اتاق شد
بخاطر پرده ای که نصب شده بود چیزی قابل دیدن نبود
به آرومی پشت یکی از مبل های اتاق قائم شد
نه صدای و نه سایه ای پشت پرده نبود
بلند شد و به طرف پرده رفت و آورم کنارش زد که با جنازه ای خونی مرد روبهرو شد
صدای پاشنه های بلند کفش از پشت سرش شنیده شد اما قبل از اینکه بخواد برگرده جسم محکمی به سرش خورد و روی زمین افتاد
آخرین چیزی هم که دید پاهای زن و مردی کنار هم بود
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
با کوفتهگی بدی چشماشو باز کرد
داخل مکانی کوچیکی بود که دیوار های سنگی داشت و در میله ای شکی
دستاش پشت سرش با طناب محکم بسته شد و نمیتونست تکون بخوره
" لعنتی! "a.t
_" بیدار شدی؟! "
سردش بالا گرفت که چهره مردی دید
روی صندلی چوبی نشسته بود
با دیدن دختر لبخندی زد
_" خانم کوچولو گشنته؟ "
" چی؟ "a.t
_" خیلی محکم کوبیدم به سرت باید غذا بخوری، میخوای برم برات غذا بیارم؟ "
" چی میگی تو؟ "a.t
_" باید یه بار دیگه بگم؟ "
" من کجام؟ "a.t
_" یه کوچولو از سئول دوریم "
" چی؟(نگران) "a.t
_" نگران نباش توی مزرعه منی، اینجا ترسناک نیست، البته غیر از جایی که الان هستی "
" چقدر حرف میزنی الیو "
روبهروی دختر ایستاد
" سر خانم درد آوردی "
" تو...من میخواستم کمکت کنم این چه بلای سرم اوردی(اخم،عصبانی،بلند) "a.t
" سیس اروم، من که هنوز کاری نکردم "
" چرا آوردیم اینجا؟ "a.t
" زیادی رو مخم بودی از چیزایی که رومخمن بدم میاد "
" ها!...مگه باهات چیکار کردم؟ "a.t
" به چیزی که مال بود زیادی نزدیک شدی "
" ؟ "a.t
" هنوز نفهمیدی احمق!...جونگکوک چیزیه که همیشه مال من بوده توهم از حدتت گذشتی "
part⁶⁰
با چند نفری دوست شده بود باهاش توی شلوغی در حال رقص بود
حسابی سرش گرم بود که چشمش به فرد آشنایی خورد
الیکا
با مردی هیکلی که به نظر مست میرسید از آنجا خارج شدن
نتونست جلودار کنجاویش بشه و دنبالش رفت
وارد یکی از اتاق های بار شدند
" نکنه سرویس میده؟ "a.t
" اره اگه اینطوری نیست چرا باید بره تو اتاق "a.t
برگشت، خواست قدمی برداره که سر جاش ایستاد
" اگه به زور رفته باشه چی! "a.t
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
سمت یکی از گارسون ها رفت
" آقا ببخشید، اسپره فلفل دارید؟ "a.t
گارسون:" بله داریم "
" یه دونه بدید "a.t
نگاهشو به خانمی داد
نزدیک خانم شد
" خانم لطف میکنید یکی از سنجاق های سرتون بدید! "a.t
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
با سنجاق سری که گرفته بود تونست قفل در باز کنه
اسپری فلفل محکم توی دستش گرفت و به آرومی وارد اتاق شد
بخاطر پرده ای که نصب شده بود چیزی قابل دیدن نبود
به آرومی پشت یکی از مبل های اتاق قائم شد
نه صدای و نه سایه ای پشت پرده نبود
بلند شد و به طرف پرده رفت و آورم کنارش زد که با جنازه ای خونی مرد روبهرو شد
صدای پاشنه های بلند کفش از پشت سرش شنیده شد اما قبل از اینکه بخواد برگرده جسم محکمی به سرش خورد و روی زمین افتاد
آخرین چیزی هم که دید پاهای زن و مردی کنار هم بود
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
با کوفتهگی بدی چشماشو باز کرد
داخل مکانی کوچیکی بود که دیوار های سنگی داشت و در میله ای شکی
دستاش پشت سرش با طناب محکم بسته شد و نمیتونست تکون بخوره
" لعنتی! "a.t
_" بیدار شدی؟! "
سردش بالا گرفت که چهره مردی دید
روی صندلی چوبی نشسته بود
با دیدن دختر لبخندی زد
_" خانم کوچولو گشنته؟ "
" چی؟ "a.t
_" خیلی محکم کوبیدم به سرت باید غذا بخوری، میخوای برم برات غذا بیارم؟ "
" چی میگی تو؟ "a.t
_" باید یه بار دیگه بگم؟ "
" من کجام؟ "a.t
_" یه کوچولو از سئول دوریم "
" چی؟(نگران) "a.t
_" نگران نباش توی مزرعه منی، اینجا ترسناک نیست، البته غیر از جایی که الان هستی "
" چقدر حرف میزنی الیو "
روبهروی دختر ایستاد
" سر خانم درد آوردی "
" تو...من میخواستم کمکت کنم این چه بلای سرم اوردی(اخم،عصبانی،بلند) "a.t
" سیس اروم، من که هنوز کاری نکردم "
" چرا آوردیم اینجا؟ "a.t
" زیادی رو مخم بودی از چیزایی که رومخمن بدم میاد "
" ها!...مگه باهات چیکار کردم؟ "a.t
" به چیزی که مال بود زیادی نزدیک شدی "
" ؟ "a.t
" هنوز نفهمیدی احمق!...جونگکوک چیزیه که همیشه مال من بوده توهم از حدتت گذشتی "
۱۲.۷k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.