کاش میشد از خیال تو بگریزم
کاش میشد از خیال تو بگریزم.
از عطرت، از صدایت، از تمام نفسهایت.
کاش میشد دلم را قانع کنم،
که عشق گاهی باید خاموش شود.
اما چه کنم؟
دل من ایمانش را به نام تو داده،
و هر تپش، نشانی از نگاه تو دارد.
میخواهم تو را فراموش کنم،
ولی همهی راهها،
به چشمان تو میرسند.
هر شب، خاطرت مثل باران
بر پنجرهی دلم میبارد،
و من، میان صدای قطرهها،
باز آرام میگویم:
نمیتوانم دوستت نداشته باشم.
—والنتین
از عطرت، از صدایت، از تمام نفسهایت.
کاش میشد دلم را قانع کنم،
که عشق گاهی باید خاموش شود.
اما چه کنم؟
دل من ایمانش را به نام تو داده،
و هر تپش، نشانی از نگاه تو دارد.
میخواهم تو را فراموش کنم،
ولی همهی راهها،
به چشمان تو میرسند.
هر شب، خاطرت مثل باران
بر پنجرهی دلم میبارد،
و من، میان صدای قطرهها،
باز آرام میگویم:
نمیتوانم دوستت نداشته باشم.
—والنتین
- ۱۴۲
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط