My vampire partner part : 31
هر یک از لیکاها یک حیوان گرگ مانند درونشان دارند که انگار تسخیرشان کرده بود
این آنها را نامیرا میکرد و برای قدردانی به چیزهای ابتدایی اشتیاق داشتند
غذا، لمس، س*ک*س
ولی همانطور که امشب شاهدش بود ، همچنین میتوانست باعث شود یک لیکا نتواند این وحشی گری را کنترل کند ، وحشی گری که نژادشان از روی میل در طول س*ک*س حیوان درونشان را رها میکنند و با گاز گرفتن چنگ زدن و کبود کردن پوست از آن لذت میبرند
که همیشه برای اِما جهنمی بنظر میرسید و یک نفرین با درد و ترس بود
اینکه چطور چنین بدن زیبایی میتوانست یک حیوان وحشی را درونش پنهان کند ، ورای درکش بود.
او یک جانور در غالب یک توهم بود
بدنش بجز آسیب دیدگی نافرم پایش...هیچ چیز ناجوری حتی کوچک...در خود نداشت
موهایش پرپشت و صاف بود...قهوه ای تیره که تصور کرد باید در نور خورشید بدرخشد
به یادش آمد که امروز صورتش کاملا تراشیده و اصلاحشده بود تا ویژگیهای صورتش را بیشتر به نمایش بگذارد.
در زیر سطح صورت آسمانی اش... یک جانور وجود داشت
چطور میتوانست با موجودی که باید از آن فرار میکرد بماند
تحریک شدنش غیر ارادی و به نوعی شرم آور بود و خوشحال بود که سنگینی خستگی، برانگیختگی اش را از بین برد.
او هر دقیقه ضعیفتر میشد و ایده ی رفتن به اسکاتلند بیشتر او را سست میکرد
در حالی که به دیوار میکوبید نمیدانست که آنیکا حالا چیکار خواهد کرد
احتمالا با نگرانی و خشم جیغ میکشید که باعث میشد تمام برق نیواورلئان قطع شود و هر مترو در سه بخش متوقف شود
ولی همچنین کنجکاو بود که واقعا میتواند با این وفق پیدا کند
بله...فکر کرد که اگر جیمین مثل قبل یک حیوان دیوانهی مخوف نشود و اگر چشمانش گرم و طلایی نشود شانسی خواهد داشت
و همچنین کنجکاو بود کجا به پایش صدمه زده و کجا و توسط چه کسی به مدت طولانی زندانی ش...
بلافاصله سرش را تکان داد انگار که سوالاتش را دور میریخت
اِما نمیخواست بداند
به دانستن این نیازی نداشت
آنیکا یکبار به او گفته بود که خون آشام ها سرد و بی احساس هستند و میتوانند بهتر از هر کسی در لور از
فقط باید چشمش را روی توپ نگه میداشت تا گل بزند
هرگز بیسبال بازی نکرده بود
اوه آره به جهنم اینو تمومش میکنم.. طبق معمول ادامه میدم.....
همانطور که موهایش را میشست ، به هفته ی معمولی قبل از سفر لعنتی اش فکر کرد
دوشنبه تا جمعه در مورد سفر تحقیق کرد و با خاله هایش تا دیر وقت فیلم تماشا کردند
جمعه و شنبه ایکس باکس بازی کردند
یکشنبه شب با شیطانی که دور ملکشان پرسه میزد اسب سواری کرد
به افکارش اخم کرد
به عنوان یک خون آشام که بصورت طبیعی متولد شده بود نمیتوانست به دیگران دروغ بگوید
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
این آنها را نامیرا میکرد و برای قدردانی به چیزهای ابتدایی اشتیاق داشتند
غذا، لمس، س*ک*س
ولی همانطور که امشب شاهدش بود ، همچنین میتوانست باعث شود یک لیکا نتواند این وحشی گری را کنترل کند ، وحشی گری که نژادشان از روی میل در طول س*ک*س حیوان درونشان را رها میکنند و با گاز گرفتن چنگ زدن و کبود کردن پوست از آن لذت میبرند
که همیشه برای اِما جهنمی بنظر میرسید و یک نفرین با درد و ترس بود
اینکه چطور چنین بدن زیبایی میتوانست یک حیوان وحشی را درونش پنهان کند ، ورای درکش بود.
او یک جانور در غالب یک توهم بود
بدنش بجز آسیب دیدگی نافرم پایش...هیچ چیز ناجوری حتی کوچک...در خود نداشت
موهایش پرپشت و صاف بود...قهوه ای تیره که تصور کرد باید در نور خورشید بدرخشد
به یادش آمد که امروز صورتش کاملا تراشیده و اصلاحشده بود تا ویژگیهای صورتش را بیشتر به نمایش بگذارد.
در زیر سطح صورت آسمانی اش... یک جانور وجود داشت
چطور میتوانست با موجودی که باید از آن فرار میکرد بماند
تحریک شدنش غیر ارادی و به نوعی شرم آور بود و خوشحال بود که سنگینی خستگی، برانگیختگی اش را از بین برد.
او هر دقیقه ضعیفتر میشد و ایده ی رفتن به اسکاتلند بیشتر او را سست میکرد
در حالی که به دیوار میکوبید نمیدانست که آنیکا حالا چیکار خواهد کرد
احتمالا با نگرانی و خشم جیغ میکشید که باعث میشد تمام برق نیواورلئان قطع شود و هر مترو در سه بخش متوقف شود
ولی همچنین کنجکاو بود که واقعا میتواند با این وفق پیدا کند
بله...فکر کرد که اگر جیمین مثل قبل یک حیوان دیوانهی مخوف نشود و اگر چشمانش گرم و طلایی نشود شانسی خواهد داشت
و همچنین کنجکاو بود کجا به پایش صدمه زده و کجا و توسط چه کسی به مدت طولانی زندانی ش...
بلافاصله سرش را تکان داد انگار که سوالاتش را دور میریخت
اِما نمیخواست بداند
به دانستن این نیازی نداشت
آنیکا یکبار به او گفته بود که خون آشام ها سرد و بی احساس هستند و میتوانند بهتر از هر کسی در لور از
فقط باید چشمش را روی توپ نگه میداشت تا گل بزند
هرگز بیسبال بازی نکرده بود
اوه آره به جهنم اینو تمومش میکنم.. طبق معمول ادامه میدم.....
همانطور که موهایش را میشست ، به هفته ی معمولی قبل از سفر لعنتی اش فکر کرد
دوشنبه تا جمعه در مورد سفر تحقیق کرد و با خاله هایش تا دیر وقت فیلم تماشا کردند
جمعه و شنبه ایکس باکس بازی کردند
یکشنبه شب با شیطانی که دور ملکشان پرسه میزد اسب سواری کرد
به افکارش اخم کرد
به عنوان یک خون آشام که بصورت طبیعی متولد شده بود نمیتوانست به دیگران دروغ بگوید
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
- ۱۴.۹k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط