فکر کنم فاضل نظری وقتی این

فکر کنم فاضل نظری وقتی این
آهنگ استاد رو گوش میداده و این
شعر رو سروده

به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ی ممنوع، ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد
دیدگاه ها (۳)

من فقیر ترین عاشق این شهرم...اما تو خَیّر باش،عشقت را صدقه ب...

.می‌روم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانه خویشبخدا می‌برم...

جدای از هر زمان و مکان و ورای هر دنیایی بهشت را در درون خودت...

اولش وقتی میاد تو زندگیت بهت میگه قول بده تنهام نذاریو بعد ی...

" سوگند به زندانی که قعر دریای چشمهای تو بود و تنها راه رهای...

.🤎 @sharon.star سال ۱۹۵۵، شبی که باران بی‌وقفه می‌بارید و مه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط