رقص دریا
رقص دریا
شاعر محمد وطن زاد
نازنینم، رنگ چشمانت مرا به عمق دریا می برند
هرلحظه که به دریا خیره می شوم تو را
می بینم ، وای برمن ، وای بر من ...
دریا بوی تو را میدهد و با رقص امواجش خودنمایی میکند و مرا به سوی خود می خواند
نازنینم چرا آ ب مایه ی حیاط ، این بار دشمن من و تو شده است ؟
نازنینم دیگر تاب ماندن ندارم به عشق دیدار تو این جسم بی روح را به آ غوش سرد دریا می سپارم ، شاید که دریا مرهمی برای درد کهنه ام شود .
دریا ، ای آ رامگاه عشق خسته ی من ،
منهم خسته ام از این همه تنهای� ...
#پست_جدید #خاصترین #تکست_خاص #عاشقانه #دلنشین #عشق #تکست_ناب
شاعر محمد وطن زاد
نازنینم، رنگ چشمانت مرا به عمق دریا می برند
هرلحظه که به دریا خیره می شوم تو را
می بینم ، وای برمن ، وای بر من ...
دریا بوی تو را میدهد و با رقص امواجش خودنمایی میکند و مرا به سوی خود می خواند
نازنینم چرا آ ب مایه ی حیاط ، این بار دشمن من و تو شده است ؟
نازنینم دیگر تاب ماندن ندارم به عشق دیدار تو این جسم بی روح را به آ غوش سرد دریا می سپارم ، شاید که دریا مرهمی برای درد کهنه ام شود .
دریا ، ای آ رامگاه عشق خسته ی من ،
منهم خسته ام از این همه تنهای� ...
#پست_جدید #خاصترین #تکست_خاص #عاشقانه #دلنشین #عشق #تکست_ناب
۸.۳k
۰۵ اسفند ۱۳۹۹