حوالی مزار پدربزرگ، انگار آسمان نزدیک تر از همیشه و جاده
حوالی مزار پدربزرگ، انگار آسمان نزدیک تر از همیشه و جاده رو به ابدیت بود....
چند قدمی در جاده رفتم، دستم را به سوی آسمان دراز کردم
نور بود و نور
صدایش کردم
به نام خدای نور
به نام خدای نور النور
به نام خدای نور علی نور
به نام خدایی که نور را از نور آفرید و سپاس خدایی را که نور را از نور آفرید....
خدایا، صدایت کردم
آیا صدای مرا میشنوی؟
میدانی، حوالی همین روزگار پژمرده، دیگر هیچ شعر و آهنگی به دلم نمینشیند....
آمده ام تو به داد دلم برسی
گفتی بخوانید مرا....خواندم
حال نوبت توست
اجابت کن.....
چند قدمی در جاده رفتم، دستم را به سوی آسمان دراز کردم
نور بود و نور
صدایش کردم
به نام خدای نور
به نام خدای نور النور
به نام خدای نور علی نور
به نام خدایی که نور را از نور آفرید و سپاس خدایی را که نور را از نور آفرید....
خدایا، صدایت کردم
آیا صدای مرا میشنوی؟
میدانی، حوالی همین روزگار پژمرده، دیگر هیچ شعر و آهنگی به دلم نمینشیند....
آمده ام تو به داد دلم برسی
گفتی بخوانید مرا....خواندم
حال نوبت توست
اجابت کن.....
۳.۶k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.