یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را
#یک_بوسه_بس_است_از_لب_سوزان_تو_ما_را
تا آب کند این دلِ یخ بسته ی ما را
من سردم و سردم ، تو شرر باش و بسوزان !
من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را
جان را که مه آلود و زمستانی و قطبی ست
با گرمترین پرتو خورشید بیارا
از دیده بَرآنم همه را جز تو بِرانم
پاکیزه کنم پیش رُخت آینه ها را
من برکه ی آرام وُ تو پوینده نسیمی
دریاب ز من لذت تسلیم و رضا را
گر دیر و اگر زود ، خوشا عشق که آمد
آمد که کند شاد و دهد شور فضا را
هر لحظه که گل بشکُفد آن لحظه بهار است
فرزانه نکاهد ز خزان ارج و بها را
می خواهمت آن قَدْر که اندازه ندانم
پیش دو جهان عرضه توان کرد کجا را
از باده اگر مستیِ جاوید بخواهی
آن باده منم، جام تنم بر تو گوارا...
تا آب کند این دلِ یخ بسته ی ما را
من سردم و سردم ، تو شرر باش و بسوزان !
من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را
جان را که مه آلود و زمستانی و قطبی ست
با گرمترین پرتو خورشید بیارا
از دیده بَرآنم همه را جز تو بِرانم
پاکیزه کنم پیش رُخت آینه ها را
من برکه ی آرام وُ تو پوینده نسیمی
دریاب ز من لذت تسلیم و رضا را
گر دیر و اگر زود ، خوشا عشق که آمد
آمد که کند شاد و دهد شور فضا را
هر لحظه که گل بشکُفد آن لحظه بهار است
فرزانه نکاهد ز خزان ارج و بها را
می خواهمت آن قَدْر که اندازه ندانم
پیش دو جهان عرضه توان کرد کجا را
از باده اگر مستیِ جاوید بخواهی
آن باده منم، جام تنم بر تو گوارا...
۸.۶k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.