✦:
✦:
دوباره ساعت 12 شده و من با افکار بی انتهام به آسمون خیره شدم وقتی یاد حرفاش افتادم بغضی توی گلوم ایجاد شد این بغض برای حنجرم زیادی دردناک بود
به خودم لعنت میفرستادم به اینکه نمیتونستم احساساتمو نشونش بدم
اون منو بی احساس خطاب میکرد
و میگفت وقتی دیدمش هیچ حسی بهش نداشتم و چشمانم فریاد میزدن که ازش متنفرم
ولی اون نمیدونست
اون چیزی از درونم نمیدونست
دلم میخواست بهش بگم
تو برای من مثل یه معجزه ای
معجزه ای که درست سر زمانش آشکار شد
وقتی که ناامید بودم از آدمای اطرافم دنبال یه پناه گاه برای درآغوش گرفته شدن بودم
تو اومدی
درست زمانی که منتظرت بودم
وقتی برای اولین بار دیدمت با چشمانی درخشان و لب های سرخ و دستای کوچیکی که ابنبات داشت بهم زل زده بودی و این آدم مغرور حاضر به التماس برای بوسیدن اون لب های آبنباتی و سرخ بود
من هنوز همچیو یادمه
میتونستم خودمو داخل چشمات ببینم
من غرق شده در چشمانت بودم
Kim Teahyung
دوباره ساعت 12 شده و من با افکار بی انتهام به آسمون خیره شدم وقتی یاد حرفاش افتادم بغضی توی گلوم ایجاد شد این بغض برای حنجرم زیادی دردناک بود
به خودم لعنت میفرستادم به اینکه نمیتونستم احساساتمو نشونش بدم
اون منو بی احساس خطاب میکرد
و میگفت وقتی دیدمش هیچ حسی بهش نداشتم و چشمانم فریاد میزدن که ازش متنفرم
ولی اون نمیدونست
اون چیزی از درونم نمیدونست
دلم میخواست بهش بگم
تو برای من مثل یه معجزه ای
معجزه ای که درست سر زمانش آشکار شد
وقتی که ناامید بودم از آدمای اطرافم دنبال یه پناه گاه برای درآغوش گرفته شدن بودم
تو اومدی
درست زمانی که منتظرت بودم
وقتی برای اولین بار دیدمت با چشمانی درخشان و لب های سرخ و دستای کوچیکی که ابنبات داشت بهم زل زده بودی و این آدم مغرور حاضر به التماس برای بوسیدن اون لب های آبنباتی و سرخ بود
من هنوز همچیو یادمه
میتونستم خودمو داخل چشمات ببینم
من غرق شده در چشمانت بودم
Kim Teahyung
۱.۷k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.