رمان شب مافیایی👽
رمان شب مافیایی👽
😈پارت چهارم😈
فاصله بین منو چانیول خیلی کم بودم و حتی نفس کشیدن واسم سخت شده بود.
چانیول سرش رو نزندیک گردنم اورد و بو کرد
_ که اینطور
صدای بم و خش دارش کنار گوشم اکو شد.
اب دهنم رو صدا دار قورت دادم
چانیول یکم ازم فاصله گرفت و گفت.
_ اوکی، میتونی بری.
من تعظیمی کردم و رفتم از اتاق بیرون .
.................... .........
ساعت 10 شده بود و بک هنوز نیومده بود
برای بار هزارم گوشیم رو چک کردم ولی نه پیامی و نه تماسی از بکهیون دریافت نکرده بودم.
توی همین فکرا بودم که با صدای زنگ عین برق گرفته ها از جام پریدم
سریع در رو باز کردم و با دیدن بکهیون که یک شاخه گل بین دندوناش گرفته بود و کت و شلوار مشکی رنگ پوشیره بود ذوق زدم
گل رو از بین دندوناش اروم برداشتم و بدون فرست بهش پریدم بغلش
یک هفته بود که ندیده بودم و دلم واسش خیلی تنگ شده بود
_ خیلی دلم واست تنگ شده بود بک
بکهیون موهام رو زد پشت گوشم و کنار گوشم زمزمه کرد
_ من بیشتر....... دوستت دارم❤
پارت بعد در حال اپ.....
لایک و کامنت یادتون نره... 😘
کیلیپ و خودم ساختم اصکی نبینم
😈پارت چهارم😈
فاصله بین منو چانیول خیلی کم بودم و حتی نفس کشیدن واسم سخت شده بود.
چانیول سرش رو نزندیک گردنم اورد و بو کرد
_ که اینطور
صدای بم و خش دارش کنار گوشم اکو شد.
اب دهنم رو صدا دار قورت دادم
چانیول یکم ازم فاصله گرفت و گفت.
_ اوکی، میتونی بری.
من تعظیمی کردم و رفتم از اتاق بیرون .
.................... .........
ساعت 10 شده بود و بک هنوز نیومده بود
برای بار هزارم گوشیم رو چک کردم ولی نه پیامی و نه تماسی از بکهیون دریافت نکرده بودم.
توی همین فکرا بودم که با صدای زنگ عین برق گرفته ها از جام پریدم
سریع در رو باز کردم و با دیدن بکهیون که یک شاخه گل بین دندوناش گرفته بود و کت و شلوار مشکی رنگ پوشیره بود ذوق زدم
گل رو از بین دندوناش اروم برداشتم و بدون فرست بهش پریدم بغلش
یک هفته بود که ندیده بودم و دلم واسش خیلی تنگ شده بود
_ خیلی دلم واست تنگ شده بود بک
بکهیون موهام رو زد پشت گوشم و کنار گوشم زمزمه کرد
_ من بیشتر....... دوستت دارم❤
پارت بعد در حال اپ.....
لایک و کامنت یادتون نره... 😘
کیلیپ و خودم ساختم اصکی نبینم
۸.۸k
۱۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.