half brother فصل ۲ part : ۷۸

روز بعد رانندگی تا خونه بی نهایت دردناک بود حتی اره برقی هم واسه بریدن تنش بینمون کافی نبود قرار بود گرتا منو به فرودگاه برسونه اول به خونه ی مادر گرتا رفتیم برگشتن به مکانی که همه چیز از اونجا شروع شده بود سخت تر از چیزی بود که فکرش رو می کردم گرتا برام کمی بستنی خونگی آورد خیلی نوستالژیک بود که باهم از یه کاسه بستنی بخوریم به دلایلی جدا از همه تجربیاتی که توی ماجراجویی کوچیکمون داشتیم این کار از همه بیشتر شبیه خداحافظی بود
توی راه فرودگاه گرتا اصلا باهام چشم تو چشم نمی شد، با وجود تمام لحظه های خاصی که با هم داشتیم ولی نمی تونست توی صورتم نگاه کنه حالا همه چیز به
ایجا رسیده بود و من نمی تونستم سرزنشش کنم منم داشتم نابود می شدم و نمیدونستم چی باید بهش بگم ما عمال توی 42 ساعت گذشته توی بهشت و جهنم
بودیم و حالا دوباره ترکش می کنم وقتی ماشین رو پارک کردیم باد وحشیانه میوزید دقیقا مثل یه صحنه فیلم بود احتمالا قسمت غم انگیز فیلم که با آهنگ سوزناک همراه می شه صدای غرش هواپیما ها کارم رو سخت تر می کرد برای جمله بندی چیزی که می خواستم بگم
شما به کسی که دارین برای دومین بار رهاش می کنین چی می گین؟!
خودش رو در آغوش گرفته بود و به هر جا نگاه میکرد به جز صورت من
بالاخره گفتم: "به من نگاه کن"
چند بار سرش رو تکون داد و بعد یه قطره اشک روی گونه اش سر خورد
چشم های خودم هم خیس شد چون نمی تونستم دردی که می کشید رو تحمل کنم چون نمی تونستم تنها کاری که از من می خواد رو انجام بدم موندن.
داشت منو تکون می داد : "چیزی نیست برو لطفا اگر خواستی بهم پیام بده،فقط... من نمی تونم یه خداحافظی طولانی بکنم، حداقل نه با تو"
راست می گفت اینجوری آخرش به چیز خوبی ختم نمی شد پس چرا کشش بدیم؟
"باشه"
مبهوتم کرد وقتی خم شد ویه بوسه ی سریع روی گونم گذاشت قبل از این که بفهمم چی شده به سمت ماشین رفت و در رو محکم کوبید باقی مونده ی خیسیروی گونم هنوز بهم نیش میزد وقتی که گیج وارد فرودگاه می شدم می خواستم برای بار آخر نگاهش کنم پس برگشتم اشتباه بزرگ از شیشه دیدم که سرش روی فرمون بود به سرعت دویدم بیرون و به پنجره زدم نگاه نکرد فقط استارت زد تا ماشین رو حرکت بده برای همین محکم تر زدم بالاخره برگشت نگاهم کرد و پیاده شد اشک هاش رو پاک کرد: "چیزی جا گذاشتی؟ "
قبل از این که بفهمم دهنم روی دهنش بود توی اون لحظه قلبم بود که داشت فکر می کرد لب هام رو باز نمی کردم خودمو متقاعد کرده بودم تا زمانی که مزه شو نچشم گناهی نداره !

سلام و درود به خوشگلای خودم اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۱۶)

half brother فصل ۲ part : 79

half brother فصل ۲ part : 80

امیدوارم تو سال جدید به تموم آرزوهای قشنگتون برسید شما ها با...

half brother فصل ۲ part : 77

پارت : ۳۰

دیالوگ از یه سریال :) اگه ما هرگز همو ملاقات نمی کردیم ، عاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط