Gray love
Gray love
Part 23
هممون خندیدیم و بعد نشستیم رو صندلی
من:یه تیکه از غذارو گذاشتم تو دهنم
.. واو این عالیه واقعا خوشمزس
یونگی:هی بدک نیستم
جیمین:چیزی گفتی؟ نگاه مرموز
یونگی:نه گفتم خیلی خوشمزس
جیمین:خوبه( با خنده)
غذا تموم شد ظرفارو جمع کردیم و بعد نشستیم رو کاناپه
من:جیمین
جیمین:هوم
من:اگه یه موقع خواستی خونمون رو بخوری چیکار باید بکنیم؟ با خنده
جیمین:چ.. ی نگران نباش من خون انسان نمیخورم( با خنده)
یونگی:اما ممکن یه بار دلش خواست خون تورو بخوره مگه نه جیمین
جیمین:ممکنه( پوزخند شیطانی)
من:چ.. چی
یهو هردوشون اروم اروم بهم نزدیک شدن
من:ه.هی دارین چیکار میکنین
یهو پریدن روم و شروع کردن به قلقلک دادنم
بسه... ای... جیمین خواهش میکنم........ وای.. وای
(با خنده)
بعد چند مین ولم کردن
یه ثانیه به هم نگاه کردیم و بعد زدیم زیر خنده
اون شب بهترین شب عمرم بود
Part 23
هممون خندیدیم و بعد نشستیم رو صندلی
من:یه تیکه از غذارو گذاشتم تو دهنم
.. واو این عالیه واقعا خوشمزس
یونگی:هی بدک نیستم
جیمین:چیزی گفتی؟ نگاه مرموز
یونگی:نه گفتم خیلی خوشمزس
جیمین:خوبه( با خنده)
غذا تموم شد ظرفارو جمع کردیم و بعد نشستیم رو کاناپه
من:جیمین
جیمین:هوم
من:اگه یه موقع خواستی خونمون رو بخوری چیکار باید بکنیم؟ با خنده
جیمین:چ.. ی نگران نباش من خون انسان نمیخورم( با خنده)
یونگی:اما ممکن یه بار دلش خواست خون تورو بخوره مگه نه جیمین
جیمین:ممکنه( پوزخند شیطانی)
من:چ.. چی
یهو هردوشون اروم اروم بهم نزدیک شدن
من:ه.هی دارین چیکار میکنین
یهو پریدن روم و شروع کردن به قلقلک دادنم
بسه... ای... جیمین خواهش میکنم........ وای.. وای
(با خنده)
بعد چند مین ولم کردن
یه ثانیه به هم نگاه کردیم و بعد زدیم زیر خنده
اون شب بهترین شب عمرم بود
۳۲.۱k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.