رمان رویای من
رمان رویای من
پارت ۸۸
ارسلان، میدونم ولی حیلی دوسش دارم هر چی سر راهم باشه بر میدارم و بدستش میارم تو دلم گفتم من که خیلی دوسش دارم امیدوارم اونم دوسم داشته باشه اما دوسم داره که برام سوپ و شربت و ... فرستاد پس دوسم داره باید یه کاری کنم که هم من بتونم بهش اعتراف کنم هم خودش
دیانا، سوار ماشین شدم بعد ۲۰ دقیقه رسیدیم خونه رفتم لباسامو عوض کردم رفتم تو تخت بخوابم اما خوابم نمیبرد وای پاشدم یکم درس های دانشگاه و خوندم و نوشتم که خوابم گرفت رفتم تو تخت چشمام و گذاشتم رو هم خوابم برد
ارسلان، بابا رفت تو اتاق منم رفتم تو اتاق رو تخت درازش کشیدم با فکر به حال بعدی خودمو دیانا خوابم برد
دیانا، صبح از خواب پاشدم رفتم سرویس اومدم امروز روز تعطیل بود دلم میخواست برم بیرون ولی تنهایی بهم خوش نمیگذشت میخواستم به ارسلان بگم اما دو دل بودم بگم یا نگم همینجوری که داشتم صبحانه میخوردم به این فکر میکردم
ارسلان، از خواب پاشدم رفتم سرویس اومدم خوب امروزم روز تعطیل آخيش بالاخره روز تعطیل اومد امروز که کاری ندارم حوصلم تو خونه سر میره سریع صبحونه خوردم زنگ زدم به دیانا
پارت ۸۸
ارسلان، میدونم ولی حیلی دوسش دارم هر چی سر راهم باشه بر میدارم و بدستش میارم تو دلم گفتم من که خیلی دوسش دارم امیدوارم اونم دوسم داشته باشه اما دوسم داره که برام سوپ و شربت و ... فرستاد پس دوسم داره باید یه کاری کنم که هم من بتونم بهش اعتراف کنم هم خودش
دیانا، سوار ماشین شدم بعد ۲۰ دقیقه رسیدیم خونه رفتم لباسامو عوض کردم رفتم تو تخت بخوابم اما خوابم نمیبرد وای پاشدم یکم درس های دانشگاه و خوندم و نوشتم که خوابم گرفت رفتم تو تخت چشمام و گذاشتم رو هم خوابم برد
ارسلان، بابا رفت تو اتاق منم رفتم تو اتاق رو تخت درازش کشیدم با فکر به حال بعدی خودمو دیانا خوابم برد
دیانا، صبح از خواب پاشدم رفتم سرویس اومدم امروز روز تعطیل بود دلم میخواست برم بیرون ولی تنهایی بهم خوش نمیگذشت میخواستم به ارسلان بگم اما دو دل بودم بگم یا نگم همینجوری که داشتم صبحانه میخوردم به این فکر میکردم
ارسلان، از خواب پاشدم رفتم سرویس اومدم خوب امروزم روز تعطیل آخيش بالاخره روز تعطیل اومد امروز که کاری ندارم حوصلم تو خونه سر میره سریع صبحونه خوردم زنگ زدم به دیانا
۹.۱k
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.